ارمی فداکار
ارمی فداکار
پارت ۷
از دید ات :
واا یعنی چی بیرونم کرد ؟
به هر حال باید برم خونه
وقتی رسیدم خونه جلوی خونه خبرنگار ها رفته بودن هب خوبه نیستن
ساعت ۱۰ شب
هوووففف بعد از یه عالم تمیز کاری خونم برق افتاد ماشالاه
خیلی کثیف بود
از صبح تا حالا الان تموم شده
یه دوش گرفتم و رفتم یه تیشرت لش پوشیدم با یک شلوار بگ مشکی و نودل درست کردم و رفتم جلو تلوزیون
من : خب ببینیم تلوزیون چی داره
نشستم هی اون کانال این کانال کردم که شبکه اخبار اومد
مجری : این دختر فداکار که به گفته اعضای BTS یه ARMY هستش تازه امروز صبح از بیمارستان مرخص شده
میریم باهم صحبت اعضای BTS رو درباره این دختر بدونیم
نامجون : اون دختر خیلی دل و جرعت داده که خودش رو فدا کرده ما ازش بسیار ممنونیم و معذرت میخوایم
برای اون دختر ما هر کاری که بخواد براش میکنیم تا جبرانش کنیم هر چند این کار جبران ناپذیره
یونگی : همونطور که نامجون شی گفتن ما برای جبران هر کاری بخواد براش انجام میدیم
اون دختر با ملاحظه ای هستش اون حتی نخواست ما با جیمین شی به بیرون بیمارستان بیاد تا به جیمین و اعضای BTS هیت ندن و این کارهاش ما هر چقدر جبران کنیم کمه چون اگه اون اینکار رو نکرده بود معلوم نبود که ما الان اینجا دور هم جمع بودیم یا نه
و همشون یک صدا گفتن : ازت خیلی ممنونیم و خم و راست شدن
با دیدن سخنرانیشون اشک توی چشام جمع شد و دیدم رو تار کرده بود
پلکی زدم که اشکام ریختن
لبخندی زدم و از کاری که کردم پیشمون نشدم که هیچ بلکه مطمئن تر از کارم بودم
ساعت دو ظهر فردا :
تق تق تق ( در زدن )
با صدای در خونه بلند شدم و رفتم صورتم رو یه آب زدم وموهام رو مرتب کردم
سااااااعتتتتت دوووویهه کههه
شت سریع در رو باز کردم
اه اگه شب ساعت پنج صبح نمیخوابیدم الان بیداد نمیشدم
من : سلام بفرمایین تو
خبرنگار ها اومدن تو
من : ببخشید من خونم کوچیکه پس.......
خبرنگار: اشکالی نداره
من : من برم یه چیزی بیارم بخورید
هووفف اینا چقد زیادن
براشون چندتا شیشه آب پرتقالی که داشتم و ریختم توی لیوان ها و براشون بردم
و گفتم : برای ناهار چیزی خوردین ؟
یکی از خبرنگار ها : بله بله بفرمایین بشینید لطفا
نشستم که .....
خب اینم از این لطفا برام نظرتون رو تو کامنتا بگین که دوست دارین ادامه بدم یا نه ؟ و اگه اشکالی داره حتما و حتما بهم بگین
پارت ۷
از دید ات :
واا یعنی چی بیرونم کرد ؟
به هر حال باید برم خونه
وقتی رسیدم خونه جلوی خونه خبرنگار ها رفته بودن هب خوبه نیستن
ساعت ۱۰ شب
هوووففف بعد از یه عالم تمیز کاری خونم برق افتاد ماشالاه
خیلی کثیف بود
از صبح تا حالا الان تموم شده
یه دوش گرفتم و رفتم یه تیشرت لش پوشیدم با یک شلوار بگ مشکی و نودل درست کردم و رفتم جلو تلوزیون
من : خب ببینیم تلوزیون چی داره
نشستم هی اون کانال این کانال کردم که شبکه اخبار اومد
مجری : این دختر فداکار که به گفته اعضای BTS یه ARMY هستش تازه امروز صبح از بیمارستان مرخص شده
میریم باهم صحبت اعضای BTS رو درباره این دختر بدونیم
نامجون : اون دختر خیلی دل و جرعت داده که خودش رو فدا کرده ما ازش بسیار ممنونیم و معذرت میخوایم
برای اون دختر ما هر کاری که بخواد براش میکنیم تا جبرانش کنیم هر چند این کار جبران ناپذیره
یونگی : همونطور که نامجون شی گفتن ما برای جبران هر کاری بخواد براش انجام میدیم
اون دختر با ملاحظه ای هستش اون حتی نخواست ما با جیمین شی به بیرون بیمارستان بیاد تا به جیمین و اعضای BTS هیت ندن و این کارهاش ما هر چقدر جبران کنیم کمه چون اگه اون اینکار رو نکرده بود معلوم نبود که ما الان اینجا دور هم جمع بودیم یا نه
و همشون یک صدا گفتن : ازت خیلی ممنونیم و خم و راست شدن
با دیدن سخنرانیشون اشک توی چشام جمع شد و دیدم رو تار کرده بود
پلکی زدم که اشکام ریختن
لبخندی زدم و از کاری که کردم پیشمون نشدم که هیچ بلکه مطمئن تر از کارم بودم
ساعت دو ظهر فردا :
تق تق تق ( در زدن )
با صدای در خونه بلند شدم و رفتم صورتم رو یه آب زدم وموهام رو مرتب کردم
سااااااعتتتتت دوووویهه کههه
شت سریع در رو باز کردم
اه اگه شب ساعت پنج صبح نمیخوابیدم الان بیداد نمیشدم
من : سلام بفرمایین تو
خبرنگار ها اومدن تو
من : ببخشید من خونم کوچیکه پس.......
خبرنگار: اشکالی نداره
من : من برم یه چیزی بیارم بخورید
هووفف اینا چقد زیادن
براشون چندتا شیشه آب پرتقالی که داشتم و ریختم توی لیوان ها و براشون بردم
و گفتم : برای ناهار چیزی خوردین ؟
یکی از خبرنگار ها : بله بله بفرمایین بشینید لطفا
نشستم که .....
خب اینم از این لطفا برام نظرتون رو تو کامنتا بگین که دوست دارین ادامه بدم یا نه ؟ و اگه اشکالی داره حتما و حتما بهم بگین
- ۱.۱k
- ۳۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط