P

*P1
علامت ها=هانا:+یونگی_

ویو هانا:
سلام من مین هانا هستم دختر بزرگترین تولید ماشین آسیا و نوه ی بزرگترین شرکت مد جهان من 14سالمه و وقتی به دنیا اومدم مادرم مرد و بابام سر اون با من بده و کلا باهام سرده اما پیش پدربزگم با من خوب رفتار میکنه و من وارث شرکت بابام و پدربزرگمم و پدربزگم منو بیشتر از همه ی نوه هاش دوست داره پدربزگم بوسان زندگی میکنه و ما سئول پدربزگم خانواده ی سنتی داره اما من راحتم و حتی وقتی میرم بوسانم هرکاری دوست داشته باشم میکنم و تمام نوه ی به من حسودی میکنن و من اندام خیلی خوبی دارم و خیلیم خوشگلم و پدرمم خسلی دوست دارم اما از بچگی باهاش حرف نزدم چون:
ولش بک به پنج سالگی هانا:
+بابایی جونم اومدی وای بابا امروژ تو مهد خانم معلم بهم گفت افرین خیلی زرنگی و کلی دوستم پیدا کردم و خانم مدیرم بهم جایزه داد بعدشـــ (حرفم با سوزشی تو گونم نصفه موند)
_مگه هزار دفعه نگفتم انقدر وراج نباش(عربده)
+از اون موقع دیگه باهاش حرف نزدم


ویوشوگا:
سلام من شوگام و 39سالمه و همسرمو به خاطر دخترم از دست دادم و با دخترم میونمون خوب نی

بریم سراغ فیک😉
! قربان باید این قرارداد هارو امضا کنید
_بده من (داشتم اونارو امضا میکزدم که یهو دیدم پدر هانول(مادر هانا و همسر شوگا) زنگ میزنه تماسو وصل کردم.
@شوگا
_سلام پدرجان
@سلام
_با من کاری داشتید
@اره فردا بیاین بوسان
_برای چی
@باید تو جشن سالگرد تاسیس شرکا کنید مسخوام هانارو به عنوان وارث معرفی کنم
_چشم پدرجان
@خداحافظ
_خدا نگهدار
_اوف باید برم دنبال هانا جک بگو ماشینو اماده کنن
! چشم قربان
پرش به خونه
_هانا
+بله
_وسایلاتو حاضر کن باید بریم بوسان لباس برای جشن بردار
+چشم پدر
+رفتم بالا و خوشگلترین لباسامو برداشتم و رفتم پایین یه لباس خیلی خوشگلم پوشیده بو. یه شنل با شلوار پارچه ای و زیر شنلم یه وسط خوشگل و شیک که همشون مارک بودن
_وقتی هانا اومد پایین از خوشگلیش دهنم وا موند
_حاضری
+بله پدر
_بریم
! بفرمایید خانم(درو براش باز میکنه)
_پیش هانا نشستم خیلی ساکته از بچگیش اینطوری بود راستش این چند وقته از رفتارام با هانا پشیمون شدم اما نمیتونم بهش بگم پس به روی خودم نمیارم
+اوف خسته شدم خوابم میاد سرمو گذاشتم رو شیشه و خوابیدم
_دیدیم خوابیده خیلی خوشگل بود نشسته بودم که یهو دیدم جک یه سبقت وحشتناک گرفت و رفتبم رو یه دست انداز بد و هانا از خواب پرید
+جیغ خفیف وای چیشد
_هیچی داشتیم میرفتیم پارتی عزرائیل
! معذرت میخوام اقا ماشین یهو اومد جلو
_مهم نی
+حالم خیلی بد بود الانا بود که گریه کنم بدجوری ترسیدم
_دیدم هانا بغض کرده هانا ببینمت
+بهش نگاه میکنه با رنگ پریده و بغض سگی
_هانا چیشد
+هچی(بغض سگی سگی)
_نوازش میکنه و میگع عزیزم نترس
دیدگاه ها (۶)

*P1ویو هانا از رفتارش تعجب کردم اما گفتم باشه هعی بیخیال دوب...

*P3ویو شوگا: طبقه ی پایین منتظر ات بودیم همه اماده بودیم که ...

یه توضیحی راجب این فیک اینه که موضوعش شبیه اون یکیه ولی یکم ...

*چند پارتی یونگیشخصیت های اصلی =هانا. یونگی شخصیت های فرعی =...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۶

part¹³عاشق یک جاسوس شدم فلش به فردا/»*/ویو دامیان* از خواب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط