یک حسین گفتم و یک عمر نمک گیر شدم

یِک حُسین گُفتَم و یِک عُمر نَمک گیر شُدم
بَـــر درِخــــــانه اَربـــــاب زَمـــــین گیر شُدم .
شُکرُ لله که شُــــد روزی ما روضـــــه ی تو
مَنــــــ جَوان بودَم و دَر روضه ی تو پیر شُدم
دیدگاه ها (۲)

ﻣﻦ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ، ﻋﯿﺴﯽ ﺍﮔﺮ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪﻣﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻭ ﺑﺪ...

ما را نوشته اند برای گدا شدنسائل شدن، اسیر شدن، مبتلا شدناز ...

حقا که حقیقتا علی(ع) حق باشدحق است علی(ع) ز حق که بر حق باشد...

زینبا ! عقل جهان در حد احساس تو نیست گوهر اشکی شبیه اشک المـ...

‍ ‍‌بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته ی خود راکه در بر دارد انگا...

سالها در غزلِ خویش دم از یار زدمرفتم و نامِ تو را در همه جا ...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط