Monster in the forest
Monster in the forest
فصل 2 پارت 37
یونکوک:*همچون جت خودشونو میرسونن اما..*
جیهوپ:*سیلی به ا.ت میزنه*
ا.ت:*پرت میشه روی زمین*
یونکوک:*شوکه*
یونگی:*میاد جلو یقه جیهوپ رو میگیره* چه گو•هی خوردی مرتیکه عوضی!!!!
جونگ کوک:*خودشو به ا.ت میرسونه و جلوش میشینه* خوبی؟؟
ا.ت:*در حالی که اشک توی چشماش جمع شده* اوهوم..
جونگ کوک:*رو به جیهوپ با داد* با چه جرعتی بهش سیلی میزنی هاااااا؟!؟!
جیهوپ:*با لحن تمسخر آمیز* با همین جرعتی که مبیبینی..
یونگی:*یقشو سفت تر میگیره* اون دهن کثیفتو ببند!!!
نامجین و ویمین:*اونا هم خودشونو میرسونن*
نامجون: چه خبرتون شده؟!؟!
جیهوپ:*با یه حرکت یونگی رو میندازه زمین و خودشو از دستش در میاره*رو به ا.ت* اوخی کوچولو...دردت گرفته؟؟
جین: جیهوپ تمومش کن!!
جیهوپ:*نیشخند* مثلا تمومش نکنم میخوای چیکار کنی؟!
ا.ت:*جیغ شیشه شکستنی* همتون بس کنییییییییییییییییییییین!!!!
همگی:*گوشاشونو میگیرن*
ا.ت:*اتمام جیغ* من اینکار جیهوپ رو نادیده میگیرم...فقط با هم دعوا نکنین همتون برین بیرون!!
یونگی: ا.ت.....
ا.ت:*داد* گفتم همتون!!!
همگی:*چادر رو تخلیه میکنن*
ا.ت:*با گریه و حرص* کفاثط...من تا حالا از بابامم سیلی نخورده بودمممـــــ..
(مدتی بعد)
همگی:*سکوت*
...................
...................
...................
جیمین:*سکوت را میشکند* میشه الان خیلی مسالمت آمیز حرف بزنیم؟
همگی:....................
(نکته: جیهوپ اونجا نیست و توی یه چادر دیگه اس)
جونگ کوک:.......من باید ا.ت رو ببینم
همگی:*روشونو به جونگ کوک برمیگردونن*
جین: ولی اون گفت کسی نیاد پیشش
یونگی: اگه تو رفتی منم باید بیام
جونگ کوک: دقیقا به چه دلیل؟
یونگی: دلیلش دلیله
جونگ کوک: یعنی من به عنوان یه دوست هم نمیتونم باهاش حرف بزنم؟؟
یونگی: خودت میدونی که به عنوان یه دوست نمیری اونجا
نامجون: میشه یکی بگه اینجا چه خبره؟
تهیونگ:*رو به یونگی و جونگ کوک با صدای آروم* اینا نباید بدونن؟
جونگ کوک:..................
یونگی:*همه چیو براشون توضیح میده*
جین: یعنی شما تمام این مدت میدونستین و به ما نگفتین؟؟ چرا فقط باید تهیونگ بدونه؟؟
جونگ کوک: چون تهیونگ خودش فهمید
جیمین: هعی...چرا من فقط باید اینجا حافظه ام رو از دست داده باشم و اصلا هیچی نفهمم؟
تهیونگ: زیرا نفهمی😐
نامجون: تهیونگ من چند بار گفتمت توی بحث های جدی انقدر...مزه...نریز؟؟
تهیونگ: خو چیکار کنم دست خودم نیست🙂
نامجون: 😑
جونگ کوک: خب به هر حال من میرم پیش ا.ت..*بلند میشه*
یونگی: منم میام
جونگ کوک: تو شکر میخوری
یونگی: ا.ت مال منه و منم نمیزارم تو نزدیکش بشی پس منم باید بیام
جونگ کوک: از کی تا حالا ا.ت مال توئه؟؟
یونگی: از وقتی بهش اعتراف کردم
جونگ کوک: ولی اون بهت جوابی نداده پس مال هیچکدوممون نیست زر اضافی هم نزن
جین: یونگی...بنظرم بهتره یکم حساسیتت رو به ا.ت کمتر کنی به هر حال اونم حق انتخاب داره... اگه بخوای اینجوری حساب کنی جونگ کوک اصلا نمیتونه ا.ت رو ببینه درسته دوستش داره ولی این به ا.ت بستگی داره پس مشکلی نیست
یونگی:*با کلافگی دستش رو به موهاش میکشه* خب برو ولی حواست باشه چیکار میکنی هاااا
جونگ کوک:*میره*
ببینین از اینجا به بعد فیک یکم زیادی غمگین میشه جوری که خودم دیشب داشتم مینوشتمش گریم گرفت🥲 فقط اگه بلایی سر اعضا اومد نیاین فوش بدین چون برای همشون برنامه دارم..
فصل 2 پارت 37
یونکوک:*همچون جت خودشونو میرسونن اما..*
جیهوپ:*سیلی به ا.ت میزنه*
ا.ت:*پرت میشه روی زمین*
یونکوک:*شوکه*
یونگی:*میاد جلو یقه جیهوپ رو میگیره* چه گو•هی خوردی مرتیکه عوضی!!!!
جونگ کوک:*خودشو به ا.ت میرسونه و جلوش میشینه* خوبی؟؟
ا.ت:*در حالی که اشک توی چشماش جمع شده* اوهوم..
جونگ کوک:*رو به جیهوپ با داد* با چه جرعتی بهش سیلی میزنی هاااااا؟!؟!
جیهوپ:*با لحن تمسخر آمیز* با همین جرعتی که مبیبینی..
یونگی:*یقشو سفت تر میگیره* اون دهن کثیفتو ببند!!!
نامجین و ویمین:*اونا هم خودشونو میرسونن*
نامجون: چه خبرتون شده؟!؟!
جیهوپ:*با یه حرکت یونگی رو میندازه زمین و خودشو از دستش در میاره*رو به ا.ت* اوخی کوچولو...دردت گرفته؟؟
جین: جیهوپ تمومش کن!!
جیهوپ:*نیشخند* مثلا تمومش نکنم میخوای چیکار کنی؟!
ا.ت:*جیغ شیشه شکستنی* همتون بس کنییییییییییییییییییییین!!!!
همگی:*گوشاشونو میگیرن*
ا.ت:*اتمام جیغ* من اینکار جیهوپ رو نادیده میگیرم...فقط با هم دعوا نکنین همتون برین بیرون!!
یونگی: ا.ت.....
ا.ت:*داد* گفتم همتون!!!
همگی:*چادر رو تخلیه میکنن*
ا.ت:*با گریه و حرص* کفاثط...من تا حالا از بابامم سیلی نخورده بودمممـــــ..
(مدتی بعد)
همگی:*سکوت*
...................
...................
...................
جیمین:*سکوت را میشکند* میشه الان خیلی مسالمت آمیز حرف بزنیم؟
همگی:....................
(نکته: جیهوپ اونجا نیست و توی یه چادر دیگه اس)
جونگ کوک:.......من باید ا.ت رو ببینم
همگی:*روشونو به جونگ کوک برمیگردونن*
جین: ولی اون گفت کسی نیاد پیشش
یونگی: اگه تو رفتی منم باید بیام
جونگ کوک: دقیقا به چه دلیل؟
یونگی: دلیلش دلیله
جونگ کوک: یعنی من به عنوان یه دوست هم نمیتونم باهاش حرف بزنم؟؟
یونگی: خودت میدونی که به عنوان یه دوست نمیری اونجا
نامجون: میشه یکی بگه اینجا چه خبره؟
تهیونگ:*رو به یونگی و جونگ کوک با صدای آروم* اینا نباید بدونن؟
جونگ کوک:..................
یونگی:*همه چیو براشون توضیح میده*
جین: یعنی شما تمام این مدت میدونستین و به ما نگفتین؟؟ چرا فقط باید تهیونگ بدونه؟؟
جونگ کوک: چون تهیونگ خودش فهمید
جیمین: هعی...چرا من فقط باید اینجا حافظه ام رو از دست داده باشم و اصلا هیچی نفهمم؟
تهیونگ: زیرا نفهمی😐
نامجون: تهیونگ من چند بار گفتمت توی بحث های جدی انقدر...مزه...نریز؟؟
تهیونگ: خو چیکار کنم دست خودم نیست🙂
نامجون: 😑
جونگ کوک: خب به هر حال من میرم پیش ا.ت..*بلند میشه*
یونگی: منم میام
جونگ کوک: تو شکر میخوری
یونگی: ا.ت مال منه و منم نمیزارم تو نزدیکش بشی پس منم باید بیام
جونگ کوک: از کی تا حالا ا.ت مال توئه؟؟
یونگی: از وقتی بهش اعتراف کردم
جونگ کوک: ولی اون بهت جوابی نداده پس مال هیچکدوممون نیست زر اضافی هم نزن
جین: یونگی...بنظرم بهتره یکم حساسیتت رو به ا.ت کمتر کنی به هر حال اونم حق انتخاب داره... اگه بخوای اینجوری حساب کنی جونگ کوک اصلا نمیتونه ا.ت رو ببینه درسته دوستش داره ولی این به ا.ت بستگی داره پس مشکلی نیست
یونگی:*با کلافگی دستش رو به موهاش میکشه* خب برو ولی حواست باشه چیکار میکنی هاااا
جونگ کوک:*میره*
ببینین از اینجا به بعد فیک یکم زیادی غمگین میشه جوری که خودم دیشب داشتم مینوشتمش گریم گرفت🥲 فقط اگه بلایی سر اعضا اومد نیاین فوش بدین چون برای همشون برنامه دارم..
۱۰.۸k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.