بچه بودیم بابام حلقهی ازدواج مادرم رو بخاطر مشکلات مالی

بچه بودیم بابام حلقه‌ی ازدواج مادرم رو بخاطر مشکلات مالی فروخت.

من و داداشام خیلی ناراحت شدیم واسه همین یه سال تمام هرچی تونستیم پول جمع کردیم و رفتیم یه حلقه خریدیم تا بابام به مامانم بده.




وقتی دادیم بهش از ذوق زد زیر گریه، کلی تشکر کرد و برد فروخت باهاش اجاره خونه رو داد.😐😂
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۴)

بیخود نیست هی میگن دختر بابا😂😂

سلام...."صبــح" است..کنون بیا كه "آواز" کنیــم..یک روز دگر.....

#آتنالایک و بازنشر فراموش نشه دوستان عزیز 🥰🙏چقدر گذشتیم؛ بخش...

سپاس از لطف و همراهی شما عزیزان

پارت سوم رمان عشق اجباری

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط