🍁 🍁 🍁
🍁 🍁 🍁
تن زمین پوشیدہ از برگهاے نارنجے بود
و پاکبان جارو را گوشه ے پارک رها...!
پرسیدم: چرا دست روے دست گذاشتے؟
لبخندے گنج لبش نشست و گفت:
دخترکم؛ خیابان عریان در پاییز،
توے ذوق چشم رهگذرها مے زند...!
پاسخش بر دلم نشست
با خودم فڪر ڪردم؛
براستے فلسفہ ے پاییز با چادرم
سرّ و سرّے دارد..!
#حال_هوای_پاییزی_چادرم
❖═▩ஜ••🍃 🌹 🍃 ••ஜ▩═
•|🌹 🍃 #کپی_با_لینک_کانال_آزاد
•|🌹 🍃 #نشر پیام صدقه جاریه است
•|🌹 🍃 #زهراییشو
•|🌹 🍃 🌹 |•
sapp.ir/hjibzhrie
تن زمین پوشیدہ از برگهاے نارنجے بود
و پاکبان جارو را گوشه ے پارک رها...!
پرسیدم: چرا دست روے دست گذاشتے؟
لبخندے گنج لبش نشست و گفت:
دخترکم؛ خیابان عریان در پاییز،
توے ذوق چشم رهگذرها مے زند...!
پاسخش بر دلم نشست
با خودم فڪر ڪردم؛
براستے فلسفہ ے پاییز با چادرم
سرّ و سرّے دارد..!
#حال_هوای_پاییزی_چادرم
❖═▩ஜ••🍃 🌹 🍃 ••ஜ▩═
•|🌹 🍃 #کپی_با_لینک_کانال_آزاد
•|🌹 🍃 #نشر پیام صدقه جاریه است
•|🌹 🍃 #زهراییشو
•|🌹 🍃 🌹 |•
sapp.ir/hjibzhrie
۱.۱k
۰۳ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.