آرام نشست و تکیه داد به دیوار
₪✜₪
آرام نشست و تکیه داد به دیوار
دلش گرفته بود
اشک چشمانش با بغض گلویش حرف میزد
یکے از چشم انتظارے میگفت
یکے از غم دورے
همدرد خوبے بودند براے هم
آخر حرفشان یکی بود ...
آنقدر انتظار میکشم آقا تا کـ❤ ــربلـایےام کنے
ناگهان دلش به صدا در آمد
آهے کشید و گفت:
ஜ آخر میکشے مرا حســ❤ ــین ஜ
آرام نشست و تکیه داد به دیوار
دلش گرفته بود
اشک چشمانش با بغض گلویش حرف میزد
یکے از چشم انتظارے میگفت
یکے از غم دورے
همدرد خوبے بودند براے هم
آخر حرفشان یکی بود ...
آنقدر انتظار میکشم آقا تا کـ❤ ــربلـایےام کنے
ناگهان دلش به صدا در آمد
آهے کشید و گفت:
ஜ آخر میکشے مرا حســ❤ ــین ஜ
- ۵.۴k
- ۱۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط