غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی

غروب، این‌ همه غربت، چرا نمی‌آیی؟

زمین به دور سرم چرخ می‌زند، پس کی

تمام می‌شود این روزهای یلدایی؟

کجاست جاذبه‌ات آفتابِ من؟ خسته است

شهابِ کوچکت از این مدار پیمایی

کبوترانه دلم را کجا روانه کنم؟

کجاست گنبد آن چشم‌های مینایی؟

تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی...
دیدگاه ها (۲)

سلام ای یادگار ال یاسین .سلام ای روح پیغمبر سلام ای جان بی ب...

خبر دارم که روزی از دل آیینه می آیینماز سبز تا برپا شود، آدی...

این جمعه ها بی تو تماشایی نداردتا تو نیایی صبح زیبایی نداردد...

ندبه ها با نفس اشک زمین تَر شده اندمثل گل ثانیه ها نبض معطر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط