سردارحمیداباذری جانشین دانشگاهافسری و تربیت پاسداری
#سردار_حمید_اباذری جانشین #دانشگاه_افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) روایات متفاوتی را در خصوص #شهید_مدافع_حرم #عباس_دانشگر بیان کرده است میپردازیم
عباس بعد از یک ماه نامزدی آمد پیش من؛ گفت «میخواهم به #سوریه بروم»، قبلا هم چند بار به من گفته بود، بهش گفتم عباس سوریه رفتن تو با منه، من نمیخوام جوانی پیش من باشه که جنگ و خون و آتش را ندیده باشه؛ مطمئن باش بالاخره تو را میفرستم؛ اما چرا آنقدر اصرار میکنی که الان بروی؟ عباس گفت «حاجی؛ من دارم زمینگیر میشم میترسم وابستگی من را زمینگیر کنه!».
اصرار عباس آنقدر زیاد شد که گفتم عباس برو، وقتی گفتم برو، گل از گلش شکفت.
عباس به چیزهایی که ما به آن آلوده بودیم آلوده نبود. مراقب چشمش بود، مراقب نفسش بود اینطوری نبود که هر شب #نماز_شب بخواند ولی نماز شب میخواند. خلوت داشت, سجدههای طولانی داشت اگر اینها نباشه، اگر #عاشق #خدا نباشی خدا عاشقت نمیشه . عباس دنیا را رها کرده بود و عاشق خدا شده بود.
از آن طرف جوانی هم میکرد.
جوانی او حلال بود ولی حواسش بود دچار غفلت نشود.
عباس عاشق #شهادت بود و به گفتهی حضرت آقا، اگر کسی میخواهد شهید شود باید اول در دنیا شهید شود تا شهید بشه
عباس به اندازهی اسم خودش ظاهر شد و برای خانم زینب(س) کاری ابوالفضلی کرد.
* عباس همانند خانم فاطمه زهرا(س) شهید شد. بدنش بین دو دیوار سوخت و پهلویش مجروح شد.
* عباس شب جمعه شهید شد؛ میدانم چرا شب جمعه را انتخاب کرد؛ شب جمعه همه شهدا مهمانند نزد آقایشان حضرت اباعبدالله الحسین(علیهالسلام).
عباس را چند بار در خواب دیدهام، یک بار دیدم در جمعی هستیم عباس هم هست. در خواب آگاهی داشتم که او شهید شده. به او گفتم «عباس تو که شهید شدی این جا چه کار میکنی؟» گفت: «مگر نمیبینید من بین شما هستم.!!!» این را آنقدر با صلابت گفت که توی خواب شک کردم که عباس شهید شده باشه...
#شهید_عباس_دانشگر
عباس بعد از یک ماه نامزدی آمد پیش من؛ گفت «میخواهم به #سوریه بروم»، قبلا هم چند بار به من گفته بود، بهش گفتم عباس سوریه رفتن تو با منه، من نمیخوام جوانی پیش من باشه که جنگ و خون و آتش را ندیده باشه؛ مطمئن باش بالاخره تو را میفرستم؛ اما چرا آنقدر اصرار میکنی که الان بروی؟ عباس گفت «حاجی؛ من دارم زمینگیر میشم میترسم وابستگی من را زمینگیر کنه!».
اصرار عباس آنقدر زیاد شد که گفتم عباس برو، وقتی گفتم برو، گل از گلش شکفت.
عباس به چیزهایی که ما به آن آلوده بودیم آلوده نبود. مراقب چشمش بود، مراقب نفسش بود اینطوری نبود که هر شب #نماز_شب بخواند ولی نماز شب میخواند. خلوت داشت, سجدههای طولانی داشت اگر اینها نباشه، اگر #عاشق #خدا نباشی خدا عاشقت نمیشه . عباس دنیا را رها کرده بود و عاشق خدا شده بود.
از آن طرف جوانی هم میکرد.
جوانی او حلال بود ولی حواسش بود دچار غفلت نشود.
عباس عاشق #شهادت بود و به گفتهی حضرت آقا، اگر کسی میخواهد شهید شود باید اول در دنیا شهید شود تا شهید بشه
عباس به اندازهی اسم خودش ظاهر شد و برای خانم زینب(س) کاری ابوالفضلی کرد.
* عباس همانند خانم فاطمه زهرا(س) شهید شد. بدنش بین دو دیوار سوخت و پهلویش مجروح شد.
* عباس شب جمعه شهید شد؛ میدانم چرا شب جمعه را انتخاب کرد؛ شب جمعه همه شهدا مهمانند نزد آقایشان حضرت اباعبدالله الحسین(علیهالسلام).
عباس را چند بار در خواب دیدهام، یک بار دیدم در جمعی هستیم عباس هم هست. در خواب آگاهی داشتم که او شهید شده. به او گفتم «عباس تو که شهید شدی این جا چه کار میکنی؟» گفت: «مگر نمیبینید من بین شما هستم.!!!» این را آنقدر با صلابت گفت که توی خواب شک کردم که عباس شهید شده باشه...
#شهید_عباس_دانشگر
- ۹.۱k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط