روزی پیرمردی نامه ای به پسرش که در زندان بود نوشت

🌷 🌷 🌷
روزی پیرمردی نامه ای به پسرش که در زندان بود نوشت:

پسرم امسال نمی توانم زمین را شخم بزنم، چون تو نیستی و من هم توانش را ندارم .

پسر در جواب نامه پدر نوشت:
پدر، حتی فکر شخم زدن زمین را هم نکن ، چون من پول هایی که دزدیده ام را آنجا دفن کرده ام .

پلیس ها که نامه پسر را خوانده بودند ،تمام زمین را کندند اما چیزی پیدا نکردند .

پسر نامه دیگری برای پدرش نوشت و گفت:
پدرجان، این تنها کاری بود که توانستم برایت انجام دهم ،

زمین ات آماده است .
دیدگاه ها (۳)

اگر احساس به خاموشی مطلق بکشدبازهم ، بازهم، بازهمعاطفه ای هس...

وای از آن روزی که یک آهو فقط با یک نگاهمی برد قلب هزاران گرگ...

۴۰ درس در ۹۰ سالگی"رجینابرت ، مقاله نویس ۹۰ ساله ،اوهایو"این...

‌ مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط