من از نسل حوا نیستم
من از نسل حوا نیستم
من از نسل زنی هستم؛
که برای عاشقی اش هم اقبالی نداشت..
از نسل همان زنی
که سالهای خیلی دور
با همه چیز مدارا کرده..
زنی که قربانی شدن را خوب بلد بوده
از تبار زنانگی های مچاله شده،
و پروانگی های مهجور مانده ام...!
کاش چنین نسلی امتداد نداشت
کاش جایی میان پیچ و خم های تاریخ محو میشد..منقرض میشد...
شاید اگر سالهای دور، نیاکان من سکوت نمیکردند،
اگر با هرظلم و هرشرایطی مدارا نکرده بودند،
اگر احساسشان را گوشه ی چارقدشان پنهان نمی کردند،
و اگر ارزش والای زن بودن را به همه نشان میدادند؛
به اینجا که می رسید
خشونت ها و اجبارها علیه زنان، اینقدر عادی نبود...
و زنانی شبیه من نبودند، که اصالتشان زیر دستان ظلم و بی عدالتی، فراموششان شود و تن بدهند به هرچه که دیگران برایشان انتخاب کرده اند...!
که سکوت... و تسلیم را وظیفه شان بدانند...
که برای خودشان زندگی نکنند...!!
اما نسلشان ادامه پیداکرد،
آنقدر که تمام زنان شهر، همدردشدند... همه شان پچ پچ های اعتراض سرمیدهند اماحتی یک نفرهم جرات فریاد ندارد...
و هنوز هم کسی به فکر چاره نیست...!
خشونت علیه زنان و کودکانِ شهر هر روز تمرین میشود، قانون میشود، و به اجرا می رسد...
کاش آن زن، خودش را.. وسادگی اش را...در من، ادامه نمی داد... اوکه آخرش مُرد، کاش در راه دفاع از مقام زنانگی اش مرده بود...!
و من می ترسم از روزی که یکی از نوادگان من... یکی از تبار من... درنهایت ناکامی در پیج شخصی اش چنین بنویسد؛
"کاش زنی که سالهای پیش ، در برابر خشونت سکوت کرد ، پیش از اینها مرده بود... تا من امروز، بخاطر کوتاهی هایش، زیر چنگال نامردان ذره ذره مدفون نمی شدم..."
من از آن روز می ترسم...!
#نرگس_صرافیان_طوفان
من از نسل زنی هستم؛
که برای عاشقی اش هم اقبالی نداشت..
از نسل همان زنی
که سالهای خیلی دور
با همه چیز مدارا کرده..
زنی که قربانی شدن را خوب بلد بوده
از تبار زنانگی های مچاله شده،
و پروانگی های مهجور مانده ام...!
کاش چنین نسلی امتداد نداشت
کاش جایی میان پیچ و خم های تاریخ محو میشد..منقرض میشد...
شاید اگر سالهای دور، نیاکان من سکوت نمیکردند،
اگر با هرظلم و هرشرایطی مدارا نکرده بودند،
اگر احساسشان را گوشه ی چارقدشان پنهان نمی کردند،
و اگر ارزش والای زن بودن را به همه نشان میدادند؛
به اینجا که می رسید
خشونت ها و اجبارها علیه زنان، اینقدر عادی نبود...
و زنانی شبیه من نبودند، که اصالتشان زیر دستان ظلم و بی عدالتی، فراموششان شود و تن بدهند به هرچه که دیگران برایشان انتخاب کرده اند...!
که سکوت... و تسلیم را وظیفه شان بدانند...
که برای خودشان زندگی نکنند...!!
اما نسلشان ادامه پیداکرد،
آنقدر که تمام زنان شهر، همدردشدند... همه شان پچ پچ های اعتراض سرمیدهند اماحتی یک نفرهم جرات فریاد ندارد...
و هنوز هم کسی به فکر چاره نیست...!
خشونت علیه زنان و کودکانِ شهر هر روز تمرین میشود، قانون میشود، و به اجرا می رسد...
کاش آن زن، خودش را.. وسادگی اش را...در من، ادامه نمی داد... اوکه آخرش مُرد، کاش در راه دفاع از مقام زنانگی اش مرده بود...!
و من می ترسم از روزی که یکی از نوادگان من... یکی از تبار من... درنهایت ناکامی در پیج شخصی اش چنین بنویسد؛
"کاش زنی که سالهای پیش ، در برابر خشونت سکوت کرد ، پیش از اینها مرده بود... تا من امروز، بخاطر کوتاهی هایش، زیر چنگال نامردان ذره ذره مدفون نمی شدم..."
من از آن روز می ترسم...!
#نرگس_صرافیان_طوفان
۱.۹k
۰۲ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.