می ترسم...
می ترسم...
از جهانی که یخبندان شده
از مردمی که شبیهِ ماشین شده اند
از دلهایی که محبت را منفعت می دانند
و از قابِ عکس هایِ بی روحی؛
که در خیابان، راه می روند...
دلم برای جهانمان می سوزد
و دلگیر می شوم
وقتی برای عزیزانم؛
که میانِ این انبوهِ دنیا پرستی،
هنوز انسان مانده اند؛
کاری از دستم بر نمی آید...
خیالی نیست
ما هم آخرش شبیهِ گذشتگان،
دیر یا زود، تمام می شویم
ولی خدایا یادت باشد؛
قرارمان این نبود...
از جهانی که یخبندان شده
از مردمی که شبیهِ ماشین شده اند
از دلهایی که محبت را منفعت می دانند
و از قابِ عکس هایِ بی روحی؛
که در خیابان، راه می روند...
دلم برای جهانمان می سوزد
و دلگیر می شوم
وقتی برای عزیزانم؛
که میانِ این انبوهِ دنیا پرستی،
هنوز انسان مانده اند؛
کاری از دستم بر نمی آید...
خیالی نیست
ما هم آخرش شبیهِ گذشتگان،
دیر یا زود، تمام می شویم
ولی خدایا یادت باشد؛
قرارمان این نبود...
۸.۸k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.