شکلات تخته ای
شکلات تخته ای
پارت ۲۴
نامجون اوپا؟ خدای من باورم نمیشه
بدوبدو به سمتش حرکت کردم
ا.ت: اوپااااا
از حرکت وایساد و برگشت سمتم
نامجون: ا.ت باورم نمیشه چقدر بزرگ شدیی
لبخند دندون نمایی زدم و خودم پرت کردن تو بغلش که مثل ۵ سال پیش محکم بغلم کرد
بعد چند ثانیه صداش و بغل گوشم شنیدم
نامجون: بهتره ادامه بغلمون بمونه خونه
آروم از بغلش اومدم بیرون
ا.ت: راس میگی*لبخند بزرگ
شروع کردیم بهراه رفتن
نامجون: خب چیکار میکنی کجا میمونی؟
ا.ت: جدیدا کار پیدا کردم و توی عمارت رئیسم میمونم
نامجون: اوه پس مستقل شدی
ا.ت: آره از صدقه سری اموزشای تو مستقل شدم
نامجون: اوه من فقط یه کتاب بهت دادم و بقیش استعداد خودت بود
ا.ت: به جونگ کوک سر زدی؟
نامجون : نوچ
ا.ت: هومم راسی کی از آمریکا برگشتی؟
نامجون : دو روزی میشه
بعد از بغل و این چس بازیا رفتم سمت عمارت
با دیدن ماشین جونگکوک زودی رفتم داخل
به اجوما سلام کردم که روشو با یه چشم قره برگردوند
وا چخبره مگه؟
بدو بدو رفتم سمت پذیرایی با دیدن بابا و جونگکوک خیلی خیلی شوکه شدم
اومدن جونگکوک عادیه ولی پدر؟
تازه یه مرده ام بود که خیلی پیر بود و شباهت زیادی به تهیونگ داشت
یعنی باباشه؟یا بابا بزرگشه؟
رفتم سمتشون و بعد سلام کردن نشستم پیش جونگکوکی
پیره مرده: میخوایم درباره موضوع مهمی باهاتون صحبت کنیم پس وسط صحبتای من و ایشون(اشاره به بابا) نپرید
شرط داره:)
۱۰۲۰تایی شدنمون
پارت ۲۴
نامجون اوپا؟ خدای من باورم نمیشه
بدوبدو به سمتش حرکت کردم
ا.ت: اوپااااا
از حرکت وایساد و برگشت سمتم
نامجون: ا.ت باورم نمیشه چقدر بزرگ شدیی
لبخند دندون نمایی زدم و خودم پرت کردن تو بغلش که مثل ۵ سال پیش محکم بغلم کرد
بعد چند ثانیه صداش و بغل گوشم شنیدم
نامجون: بهتره ادامه بغلمون بمونه خونه
آروم از بغلش اومدم بیرون
ا.ت: راس میگی*لبخند بزرگ
شروع کردیم بهراه رفتن
نامجون: خب چیکار میکنی کجا میمونی؟
ا.ت: جدیدا کار پیدا کردم و توی عمارت رئیسم میمونم
نامجون: اوه پس مستقل شدی
ا.ت: آره از صدقه سری اموزشای تو مستقل شدم
نامجون: اوه من فقط یه کتاب بهت دادم و بقیش استعداد خودت بود
ا.ت: به جونگ کوک سر زدی؟
نامجون : نوچ
ا.ت: هومم راسی کی از آمریکا برگشتی؟
نامجون : دو روزی میشه
بعد از بغل و این چس بازیا رفتم سمت عمارت
با دیدن ماشین جونگکوک زودی رفتم داخل
به اجوما سلام کردم که روشو با یه چشم قره برگردوند
وا چخبره مگه؟
بدو بدو رفتم سمت پذیرایی با دیدن بابا و جونگکوک خیلی خیلی شوکه شدم
اومدن جونگکوک عادیه ولی پدر؟
تازه یه مرده ام بود که خیلی پیر بود و شباهت زیادی به تهیونگ داشت
یعنی باباشه؟یا بابا بزرگشه؟
رفتم سمتشون و بعد سلام کردن نشستم پیش جونگکوکی
پیره مرده: میخوایم درباره موضوع مهمی باهاتون صحبت کنیم پس وسط صحبتای من و ایشون(اشاره به بابا) نپرید
شرط داره:)
۱۰۲۰تایی شدنمون
۳.۱k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.