مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

وقتی از دل رویای غریبم بیرون کشیده شدم

وقتی از دل رویای غریبم بیرون کشیده شدم،
جهان فرو ریخت و سکوتی سرد
جای نفس‌های تو را گرفت
تو نبودی...
و من در تاریکی رویایی غرق شدم
که تنها ارزوی حضورت در آن زنده بود..

عشق،
زخمیست که هر لحظه عمیق‌تر می‌شود
دردی عمیق که به اندوه‌های بی‌نامم زندگی دوباره می‌دهد..
و رویاهایی را در دلم -سبز می‌کند که تو را فریاد می‌زنند..
و در نهایت در سرابی دور
رهایت می‌کنند...

با این همه
حقیقتی تاریک بر زندگی‌ام سایه انداخته:
شیرینی تو در خاطرم
بر تلخی بی‌پایان نبودنت غلبه کرده..
بی‌آنکه هرگز بگویم - دوستت دارم ...
من محکومم به حضوری خاموش،
همیشه در کنار تو...
-بی‌آنکه هرگز در قلبت حقیقتی روشن باشم..
تا لحظه‌ای که مرگ
ثانیه‌ها را به پایان برساند..
شاید تنها گناه من فراموش نکردن نگاهی
بود ‌که هرگز برای ساختن -ما
متولد نشده نبود...



"Marie's writings "
دیدگاه ها (۰)

هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم خداحافظی این‌قدر سخت و طولانی باشه...شا...

می‌گویند فردا همیشه زیبا خواهد بود؛آیا امروز فردای دیروز نیس...

دنیاسیاهی‌ای بودزاده از دل تاریکی؛و نگاه‌هاییکه روحت را به ز...

دنیا، فریبی بزرگ بودزاده از دل امید..می‌دانم این مهمانی هم ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط