وقتی از دل رویای غریبم بیرون کشیده شدم
وقتی از دل رویای غریبم بیرون کشیده شدم،
جهان فرو ریخت و سکوتی سرد
جای نفسهای تو را گرفت
تو نبودی...
و من در تاریکی رویایی غرق شدم
که تنها ارزوی حضورت در آن زنده بود..
عشق،
زخمیست که هر لحظه عمیقتر میشود
دردی عمیق که به اندوههای بینامم زندگی دوباره میدهد..
و رویاهایی را در دلم -سبز میکند که تو را فریاد میزنند..
و در نهایت در سرابی دور
رهایت میکنند...
با این همه
حقیقتی تاریک بر زندگیام سایه انداخته:
شیرینی تو در خاطرم
بر تلخی بیپایان نبودنت غلبه کرده..
بیآنکه هرگز بگویم - دوستت دارم ...
من محکومم به حضوری خاموش،
همیشه در کنار تو...
-بیآنکه هرگز در قلبت حقیقتی روشن باشم..
تا لحظهای که مرگ
ثانیهها را به پایان برساند..
شاید تنها گناه من فراموش نکردن نگاهی
بود که هرگز برای ساختن -ما
متولد نشده نبود...
"Marie's writings "
جهان فرو ریخت و سکوتی سرد
جای نفسهای تو را گرفت
تو نبودی...
و من در تاریکی رویایی غرق شدم
که تنها ارزوی حضورت در آن زنده بود..
عشق،
زخمیست که هر لحظه عمیقتر میشود
دردی عمیق که به اندوههای بینامم زندگی دوباره میدهد..
و رویاهایی را در دلم -سبز میکند که تو را فریاد میزنند..
و در نهایت در سرابی دور
رهایت میکنند...
با این همه
حقیقتی تاریک بر زندگیام سایه انداخته:
شیرینی تو در خاطرم
بر تلخی بیپایان نبودنت غلبه کرده..
بیآنکه هرگز بگویم - دوستت دارم ...
من محکومم به حضوری خاموش،
همیشه در کنار تو...
-بیآنکه هرگز در قلبت حقیقتی روشن باشم..
تا لحظهای که مرگ
ثانیهها را به پایان برساند..
شاید تنها گناه من فراموش نکردن نگاهی
بود که هرگز برای ساختن -ما
متولد نشده نبود...
"Marie's writings "
- ۹.۹k
- ۱۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط