نگین
نگین:
استادی با شاگردش از باغی میگذشت، چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت:
گمان میکنم این کفش کارگری است که در این باغ کار میکند، بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمی شاد شویم...!
استاد گفت:
چرا برای خنده خود او را ناراحت کنیم!
بیا کاری که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین
استادی با شاگردش از باغی میگذشت، چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت:
گمان میکنم این کفش کارگری است که در این باغ کار میکند، بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمی شاد شویم...!
استاد گفت:
چرا برای خنده خود او را ناراحت کنیم!
بیا کاری که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین
- ۱.۱k
- ۲۶ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط