متن نجوای یک بازنشسته با خدا
بازنشسته ای از ملکان
اللهم صل علي محمد و آل محمد وعجل فرجهم * برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست
بالا بریم دست نیاز و دعا کنیم

مناجات با خدا
بالا بریم دست نیاز و دعا کنیم
وقت است عاشقانه خدا را صدا کنیم
با دستهای خالی و دلهای پُرگناه
هر شب به بارگاه خدا التجا کنیم
فرصت غنیمت است بیا در حضور عشق
دردِ دلِ شکستۀ خود را دوا کنیم
در کعبه عروج در این لحظه های سبز
دل را در آسمان صداقت رها کنیم
حالا که سفرهای ز عبادت گشودهاند
هر شب ضیافتی ز عبادت به پا کنیم
شرمندهام ز دوست که دل نیست قابلش
باید برای هدیه سری دست و پا کنیم
اللهم صل علي محمد و آل محمد وعجل فرجهم * برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست
بالا بریم دست نیاز و دعا کنیم

مناجات با خدا
بالا بریم دست نیاز و دعا کنیم
وقت است عاشقانه خدا را صدا کنیم
با دستهای خالی و دلهای پُرگناه
هر شب به بارگاه خدا التجا کنیم
فرصت غنیمت است بیا در حضور عشق
دردِ دلِ شکستۀ خود را دوا کنیم
در کعبه عروج در این لحظه های سبز
دل را در آسمان صداقت رها کنیم
حالا که سفرهای ز عبادت گشودهاند
هر شب ضیافتی ز عبادت به پا کنیم
شرمندهام ز دوست که دل نیست قابلش
باید برای هدیه سری دست و پا کنیم
۱.۴k
۰۳ مهر ۱۴۰۳