می شود بی باده با چشمان خود مستم کنی

می شود بی باده , با چشمان ِ خود مستم کنی

شعر نه , افسانه نه , دریاچه یا دشتم کنی

می شود امشب میان ِ لحظه های عاشقی

دست در دستان ِ من , دعوت به یک رقصم کنی

امشب از لبهای خود جای شراب ِ قرمزی

مرده ام , شاید که شد با بوسه ای "هستم" کنی

می شود امشب فقط حرفی نگویی از سفر

شانه هایت را رقیب ِ خوب ِ سر سختم کنی

می شود امشب میان ِ بستر عریانی ات

با همین لبخندها , با چشم خود مستم کنی
دیدگاه ها (۳)

همین الان یهویی یه آرزوی قشنگ تقدیم به شما...آرزو دارم .... ...

من حواسم هست که دیوانه ات باشم مداممو پریشان‌تر نکن، یادآوری...

وقتــی دستـــش را...عاشقـــــانه میگیــــــــری؛تازه میفهمی ...

خم ابروی تو....سر مشق کدام استاد است....که خرابات دلم .... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط