تا که آرَم رخ زیبای تو را در نظرم
تا که آرَم رخ زیبای تو را در نظرم
دیده را اشک فرا گیرد و سوزد جگرم
من نه این بودم و حالم نه چنین بود،ولی
این بلا از غم هجران تو آمد به سرم
در غمت غرقم و طوفان زده دنیای مرا
بس که می بارد از آن حادثه ، چشمان ترم
آرزویم همه این است که یک بار دگر
دست در دست تو بگذارم و آیی به برم
از شکرخند ، لبم باز شکر می طلبد
عاقبت می کند این وسوسه از ره به درم
ترک عشقت نکنم گرچه مرادم ندهی
تا که جان را نفسی هست تو را همسفرم
دلخوشم زانکه هر از گاه ، تو هم یاد منی
با چنین فاصله ، از حال دلت با خبرم
قلب ویران شده ام را به نگاهی بنواز
تا دگر هیچ کجا ، هیچ کجایش نبرم
🌹
دیده را اشک فرا گیرد و سوزد جگرم
من نه این بودم و حالم نه چنین بود،ولی
این بلا از غم هجران تو آمد به سرم
در غمت غرقم و طوفان زده دنیای مرا
بس که می بارد از آن حادثه ، چشمان ترم
آرزویم همه این است که یک بار دگر
دست در دست تو بگذارم و آیی به برم
از شکرخند ، لبم باز شکر می طلبد
عاقبت می کند این وسوسه از ره به درم
ترک عشقت نکنم گرچه مرادم ندهی
تا که جان را نفسی هست تو را همسفرم
دلخوشم زانکه هر از گاه ، تو هم یاد منی
با چنین فاصله ، از حال دلت با خبرم
قلب ویران شده ام را به نگاهی بنواز
تا دگر هیچ کجا ، هیچ کجایش نبرم
🌹
۶.۷k
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.