تسلیت ساحل زیبای شهر من دیر....سکوتی مبهم تمامی شهر را در
تسلیت ساحل زیبای شهر من دیر....سکوتی مبهم تمامی شهر را در بر خود گرفته آسمان آرام و دریا هم ساکت گویا هیچ اتفاقی نیفتاده.درونم آشوب است دریا...باتوهستم حرف بزن چیزی بگو. صدای زجه زدن مادری را نمیشنوی که در کنار ساحل خاک بر سر خود میریزد ولنگه کفش فرزندش را میبوسد. ..باتوهستم حرف بزن تغیان کن مادرنیز سینه چاک ایستاده درمقابل رویت او راهم به عمق خود ببر میخواهد فرزندش را ببیند.هیچ میدانی دسته گل له شده ای که در قعر خود فروبرده ای یادگار فرزندیست که میخواست روز مادررا به پاس احترام تقدیم کند ...با تو هستم دریا برگردان گلهای پژمرده و ژولیده را. حرف بزن چیزی بگو ساحل منتظر است تا قربانی گرفته شده را باز پس گیرد. ...پدر خجالت زده روی فرزند ودق کرده که چرا و چگونه دریک لحظه آنی دست کودکش را رها نمود بارالاها چگونه صبر کند وبا کدامین زبان کلام بگوید. تغیان کرده ای ...میدانم حکم شده بودی ومیدانم خداوند خالق هستی به تو امر کرده بود لیکن روزگار بر شهر من سخت غمناک است.صدای مرغان دریایی که باهم جیغ جیغ کنان خود را بر بلندی سرمادر داغدیده میگردانند حکایت از درد و غم درون انهاست گویا از انسانها بهتر همدردی میکنند. ...وبارالاها دلم برای شهرم و مردمانش میسوزد میسوزد ومیسوزد چرا که اینجا پلاسکو نیست که آوازش بر جهانیان بانگ بردار همین جا کنار همین ساحل دفن میشود و دفن میشویم وگورستانی خواهد شد چرا که هیچ گاه صدایمان به جایی نخواهد رسید....اینجا فقط گاز ونفت و سرطان دارد
۱.۵k
۲۹ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.