شیشه پنجره را باران شست از دل من اماچه کسی نقش تو را خواه
شیشه پنجره را باران شست از دل من اماچه کسی نقش تو را خواهد شست؟اسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ میپرد مرغ نگاهم تا دور؛وای باران؛باران پر مرغان نگاهم را شست؛خواب رویای فراموشی هاست؛خواب را دریابم که در ان دولت خاموشی هاست من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها میبینم و ندایی که به من میگویدگر چه شب تاریک است دل قوی دارسحر نزدیک است دل من در دل شب خواب پروانه شدن میبیند مهر در صبحدمان داس بدست خرمن خواب مرا میچیند اسمانها آبی پر مرغان صداقت آبیست دیده در آینه صبح تو را میبیند از گریبان تو صبح صادق میگشاید پر و بال تو گل سرخ منی تو گل یاس منی تو چنان شبنم پاک سحری؛ نه از آن پاک تری تو بهاری ؛نه بهاران از توست؛از تو میگیرد وام هر بهار این همه زیبایی راهوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ بهارانم تو...
- ۲.۸k
- ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط