چند شب است که مردی

چند شب است که مردی
در قاب تصویر تو
به خوابهای آشفته ی من قدم می گذارد
پیراهنِ مردانه اش
بوی عطر شیرین زنانه می دهد
و در میان انگشتانش
چند تار مو
به بلندای شب یلداست،
پر از شاعرانگی...
قلبش آنقدر محکم بر سینه اش می کوبد
که هر لحظه امکان دارد مرا از رویایِ شبانه ام بیدار و
همگان را از حضور دوباره اش باخبر کند
و من در این رویا
هر شب
تو را در آغوش خود میکشم...

#المیرا_غضنفری
دیدگاه ها (۱)

نه که رفته باشییا نداشته باشمتاز اول هم نیامده بودی از اول ن...

روزی به خودت می آیی و میبینی هر چقدر برای  بودنش جنگیدی او ب...

یه وقتایی برگرد...واسه جبرانواسه تلافیواسه اینکه بفهمونی،خیل...

ما در دنیایی زندگی می کنیمکه برای دوست داشتنهیچ کاری نکرده ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط