نمی دانم چرا تحمل جمعیت را ندارم چرا تحمل زندگی فامی

نمی ‌دانم چرا تحملِ جمعیت را ندارم . چرا تحمل زندگیِ فامیلی را ندارم . من آن‌ قدر به تنهاییِ خود عادت کرده‌ام که در هر حالتِ دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس می ‌کنم . تا دور هستم دلم می‌ خواهد نزدیک باشم و نزدیک که می ‌شوم می‌ بینم اصلاً استعدادش را ندارم!

[ از نامه‌های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان ]
دیدگاه ها (۳)

‏دعا کردن حس خوبی میده ، چیزی را از خدا می خوای که نمیتونی ...

همه ی ما میمیریم.همه ی ما.بدون استثنا، کمی دیرتر. کمی زودتر....

این روزها به بی علاقگی هایم می رسم.به چیزهایی که دوست ندارم....

بی توهر لحظه مرابیمِ فرو ریختن است‌الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط