بغض ها چاره ندارند گلوگیر شدند

بغض ها چاره ندارند، گلوگیر شدند
اشک ها تاب ندارند، سرازیر شدند

جاده هایی که پر از شوق رسیدن بودند
در پس حادثه ها سخت نفسگیر شدند

گرگ ها سیطره دارند به جنگل، وقتی
شیرها زخمی و درمانده به زنجیر شدند

حق پرواز ندارند کبوتر هایی
که اسیر قفس کینه و تزویر شدند

و زمان تلخ تراز قهوه ی تلخ من و توست
فال ها غمزده و فاجعه تعبیر شدند

شعرها درد ندارند اگر ، شاعرها
با غزلواره ی بی دغدغه درگیر شدند

روزها در گذر و خاطره ها می مانند
و چه زود آمدن ثانیه ها دیر شدند
دیدگاه ها (۸)

تو کجایی سهراب ؟!!! خانه ی دوست فرو ریخت سرم ... ...

یار من کو؟ بی دلم،دائم هوایش میکنمتوبه کردم، باز دارم ادعایش...

بــــــــرای تـــــــو...بــــــــرای مـــــــــن....هــــــ...

#ریشه دار باش …ریـــشه ی تو ، #فـــــهم توست ،یک سنگ به اندا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط