بغض ها چاره ندارند، گلوگیر شدند
بغض ها چاره ندارند، گلوگیر شدند
اشک ها تاب ندارند، سرازیر شدند
جاده هایی که پر از شوق رسیدن بودند
در پس حادثه ها سخت نفسگیر شدند
گرگ ها سیطره دارند به جنگل، وقتی
شیرها زخمی و درمانده به زنجیر شدند
حق پرواز ندارند کبوتر هایی
که اسیر قفس کینه و تزویر شدند
و زمان تلخ تراز قهوه ی تلخ من و توست
فال ها غمزده و فاجعه تعبیر شدند
شعرها درد ندارند اگر ، شاعرها
با غزلواره ی بی دغدغه درگیر شدند
روزها در گذر و خاطره ها می مانند
و چه زود آمدن ثانیه ها دیر شدند
اشک ها تاب ندارند، سرازیر شدند
جاده هایی که پر از شوق رسیدن بودند
در پس حادثه ها سخت نفسگیر شدند
گرگ ها سیطره دارند به جنگل، وقتی
شیرها زخمی و درمانده به زنجیر شدند
حق پرواز ندارند کبوتر هایی
که اسیر قفس کینه و تزویر شدند
و زمان تلخ تراز قهوه ی تلخ من و توست
فال ها غمزده و فاجعه تعبیر شدند
شعرها درد ندارند اگر ، شاعرها
با غزلواره ی بی دغدغه درگیر شدند
روزها در گذر و خاطره ها می مانند
و چه زود آمدن ثانیه ها دیر شدند
۵۶۳
۱۶ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.