بخونش..👇 👇 👉 من وتوقراربود فقط دوست باشیم
بخونش..👇 👇 👉 من وتوقراربود فقط دوست باشیم
من بنویسم وبرایت بخوانم
توآرام گوش دهی
یادلعنتی دوست داشتنی ات بیافتی
ودلتنگی مثل نارنجک بترکد توی گلویت
وازچشمهایت خونابه بیرون بزند
من دستمال و از تو کیفم دربیارم و به دستت بدهم تاخاطرات تکه تکه شده روی صورتت راپاک کنی
نگاه کنی به دستمال وبگویی چه دستمال زیبایی ومن ازادحام بغضهای توی گلویم
خفه شوم وباصدایی لرزان بگویم یادگاری اوست...
بعدبرویم به یک کافه ناآشنا که نشانی ازخاطرات درآنجانباشد
توقهوه سفارش دهی بی شکر
ومن یک فنجان چای هل دار
بگویم چراقهوه تلخ؟
توبگویی اوقهوه شیرین دوست نداشت
ومن بخندم ودرحالیکه به نقطه ای نامعلوم خیره میشوم بگویم
اوچای هل دارمی نوشید..
قرارمان بود دردهای مشترکمان را تقسیم کنیم
توازکسی بگویی که سفیدی موهایت راجلوانداخته بود ومن ازکسی که رسیدن به آرزوهای کالم رابه تعویق ودست آخرآه بکشیم وبگوییم
این روزها هم میگذرد
سخت اما میگذرد..
چه شد که پای در گِل بی قراری های هم ماندیم
چه شد که عادت سرطاقچه دلمان نشست چه شدکه کم کم به جای چای وقهوه نسکافه سفارش دادیم
وازخبرهای داغ روز برای هم گفتیم..
رنگ نوشته هایم عوض شد
ازبهارنوشتم وفال ته فنجان که خبرازردپای تازه میداد وتولبخندزدی
لبخندی به شیرینی شکرهای ته نشین شده ته لیوان چایی..
چه شدکه او هایمان کمرنگ شدند
ومن پررنگ وتو پررنگ تر..
چه شدکه پای احساس به دوستیمان بازشد؟!
شاید چنین نماند وچنان هم نخواهد آمد
شاید همه آنهایی که زانوی بغل کرده اند روزی دستهایشان برای دراغوش کشیدن کسی ازجنس خودشان بازشود
شاید یکی برود ویکی بیاید که حس کنیتمام آدمهای قبل ازاوفقط سوتفاهم بوده اند
یکی که وقتی میخندد گوشهایت ازشنیدن صدای خنده هایش شیرین شود وچشمهایت ازدیدن لبخندش طعم عسل بگیرد
شایدرفتن بعضی ازآدمهااززندگیمان حکمتی دارد
شایدقراراست کسی بیاید که
چیدن سیب ازبهشت بیارزدبه تبعیدبه زمین
کسی که
بیاید
و
بماند
کسی درست شبیه تو...
.
سوال:
عادت خوبه یابد ؟؟
بهتر از عشقه؟؟
یا بدتر ؟
عشق بهتر یا عادت
اصن عشق چیه؟؟
عادت چیه؟
میشه نظرتتون رو بگین؟!
@Amir...
من بنویسم وبرایت بخوانم
توآرام گوش دهی
یادلعنتی دوست داشتنی ات بیافتی
ودلتنگی مثل نارنجک بترکد توی گلویت
وازچشمهایت خونابه بیرون بزند
من دستمال و از تو کیفم دربیارم و به دستت بدهم تاخاطرات تکه تکه شده روی صورتت راپاک کنی
نگاه کنی به دستمال وبگویی چه دستمال زیبایی ومن ازادحام بغضهای توی گلویم
خفه شوم وباصدایی لرزان بگویم یادگاری اوست...
بعدبرویم به یک کافه ناآشنا که نشانی ازخاطرات درآنجانباشد
توقهوه سفارش دهی بی شکر
ومن یک فنجان چای هل دار
بگویم چراقهوه تلخ؟
توبگویی اوقهوه شیرین دوست نداشت
ومن بخندم ودرحالیکه به نقطه ای نامعلوم خیره میشوم بگویم
اوچای هل دارمی نوشید..
قرارمان بود دردهای مشترکمان را تقسیم کنیم
توازکسی بگویی که سفیدی موهایت راجلوانداخته بود ومن ازکسی که رسیدن به آرزوهای کالم رابه تعویق ودست آخرآه بکشیم وبگوییم
این روزها هم میگذرد
سخت اما میگذرد..
چه شد که پای در گِل بی قراری های هم ماندیم
چه شد که عادت سرطاقچه دلمان نشست چه شدکه کم کم به جای چای وقهوه نسکافه سفارش دادیم
وازخبرهای داغ روز برای هم گفتیم..
رنگ نوشته هایم عوض شد
ازبهارنوشتم وفال ته فنجان که خبرازردپای تازه میداد وتولبخندزدی
لبخندی به شیرینی شکرهای ته نشین شده ته لیوان چایی..
چه شدکه او هایمان کمرنگ شدند
ومن پررنگ وتو پررنگ تر..
چه شدکه پای احساس به دوستیمان بازشد؟!
شاید چنین نماند وچنان هم نخواهد آمد
شاید همه آنهایی که زانوی بغل کرده اند روزی دستهایشان برای دراغوش کشیدن کسی ازجنس خودشان بازشود
شاید یکی برود ویکی بیاید که حس کنیتمام آدمهای قبل ازاوفقط سوتفاهم بوده اند
یکی که وقتی میخندد گوشهایت ازشنیدن صدای خنده هایش شیرین شود وچشمهایت ازدیدن لبخندش طعم عسل بگیرد
شایدرفتن بعضی ازآدمهااززندگیمان حکمتی دارد
شایدقراراست کسی بیاید که
چیدن سیب ازبهشت بیارزدبه تبعیدبه زمین
کسی که
بیاید
و
بماند
کسی درست شبیه تو...
.
سوال:
عادت خوبه یابد ؟؟
بهتر از عشقه؟؟
یا بدتر ؟
عشق بهتر یا عادت
اصن عشق چیه؟؟
عادت چیه؟
میشه نظرتتون رو بگین؟!
@Amir...
۱.۲k
۱۳ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.