اسلاید ها : ۱ آلیا ۲ جیسو ۳ لباس جیسو تو سال ²⁰⁰⁰ ۴ استای
اسلاید ها : ۱_آلیا ۲_جیسو ۳_ لباس جیسو تو سال ²⁰⁰⁰ ۴_ استایل جیسو تو سال ²⁰²³
عشق حقیقی ¹
_________________________
همه چی از گم شدن کیم جیسو شروع میشه هیچ کس دنبالش نمیگرده ب غیر از هم بازیش ... .
کیم جیسو در حالی ک داشت قدم میزد ب حرف های پدرش فکر میکرد...
" تو یه ه.رزه بیشتر نیستی معلومه ک پیشمن جایگاهی نداری "
"هیچ وقت ب اندازه ای ک ب برادرات اهمیت میدم ب تو اهمیت نمیدم "
" اگه بخاطر مادرت نبود الان بیرون خونه بودی "
" هرچقدرم بابام بگه بازم تو برام هیچی نیستی "
مگه تقصیر جیسو چی بود بخاطر تشخیص غلط پزشک باهاش این کار رو میکردن ؟ ... شاید ، شاید چون دکتر گفت پسره و بعدش گفت دختره این رفتار رو دارن باهاش ... داداشاش دوستش دارن باهاش بازی میکنن و مواظبت ک صدمه نبینه ... هیچ کس باهاش مشکلی نداره وقتی میره خونه ی پدربزرگش همیشه بیشترین احترام مال اونه ... پسر عموش و برادراش بهش بسکتبال ، والیبال ،فوتبال و بقیه بازی هارو یاد میدادن داوری رو یاد میدادن بهش تا باهاشون بازی ... عموش و عمش خیلی دوستش دارن ، مامان بزرگ و بابا بزرگ هم همین طور... مشکل پس کیه ؟ باباش ... . یک روز ک برادراش مدرسه بودن و مادرش بیروت بود جیسو رو میندازه بیرون ... یک روز ... یک هفته ... یک ماه ... یک سال ... ¹⁰سال ... مگه باباش پلیس نیست چرا دنبالش نمیگرده ؟
چون دوستش نداره ... تا اینکه ...
>برگشت ب سال ²⁰⁰⁰ حال <
Jisoo :
من دارم میرم اون شرکتی ک میخوام استخدام شم آلیا...
Alya:
باشه مواظب خودت باش بای بای ...
Jisoo:
اوکی بای ...
رفت و تاکسی گرفت ب سمت شرکت رفت میدونست مدیر و مدیر عامل شرکت کی هستن بخاطر همین رفت ...
Jisoo :
سلام ... من باهاتون تماس گرفتم و فرم کاریم رو ایمیل کردم و دیدید آدرس رو فرستادید و گفتید بیام پیشتون آقای کیم ... [لبخند]
MR.KIM :
بله ... پسرم گفتن ... ولی اسم و فامیل شما برای بنده آشنا هست پیشه اسم پدرتون رو بپرسم ؟
JISOO:
اوه...بله... کیم سونگ وو هست اسمشون ولی حدود ¹¹ سال میشه ک از هیچ کدوم از اعضای خانوادم خبری ندارم ... ولی خب مدرک درسم کامل هست و همون طور ک توی فرم استخدامم بود مدرک طراحی داخلی ، خارجی ساختمون و همچنین طراحی لباس رو دارم و قبلا تو شرکت بله در نظر بگیرید شرکت دوستم کار میکردم ولی دوست داشتم تو شرکت شما کار کنم ...
MR.KIM :
یک دقیقه... ب پسرم زنگ بزنم ...
جیسو حرفش رو قطع کرد
" اوم ... ن آقای کیم ... من شما رو شناختم ولی نمیخوام کسی بفهمه فقد ب پدربزرگ بگید من زندم ... من همون برادر زادتونم ک ¹¹سال پیش گم شد آروم باشین فقد کسی نفهمه فقد "
عشق حقیقی ¹
_________________________
همه چی از گم شدن کیم جیسو شروع میشه هیچ کس دنبالش نمیگرده ب غیر از هم بازیش ... .
کیم جیسو در حالی ک داشت قدم میزد ب حرف های پدرش فکر میکرد...
" تو یه ه.رزه بیشتر نیستی معلومه ک پیشمن جایگاهی نداری "
"هیچ وقت ب اندازه ای ک ب برادرات اهمیت میدم ب تو اهمیت نمیدم "
" اگه بخاطر مادرت نبود الان بیرون خونه بودی "
" هرچقدرم بابام بگه بازم تو برام هیچی نیستی "
مگه تقصیر جیسو چی بود بخاطر تشخیص غلط پزشک باهاش این کار رو میکردن ؟ ... شاید ، شاید چون دکتر گفت پسره و بعدش گفت دختره این رفتار رو دارن باهاش ... داداشاش دوستش دارن باهاش بازی میکنن و مواظبت ک صدمه نبینه ... هیچ کس باهاش مشکلی نداره وقتی میره خونه ی پدربزرگش همیشه بیشترین احترام مال اونه ... پسر عموش و برادراش بهش بسکتبال ، والیبال ،فوتبال و بقیه بازی هارو یاد میدادن داوری رو یاد میدادن بهش تا باهاشون بازی ... عموش و عمش خیلی دوستش دارن ، مامان بزرگ و بابا بزرگ هم همین طور... مشکل پس کیه ؟ باباش ... . یک روز ک برادراش مدرسه بودن و مادرش بیروت بود جیسو رو میندازه بیرون ... یک روز ... یک هفته ... یک ماه ... یک سال ... ¹⁰سال ... مگه باباش پلیس نیست چرا دنبالش نمیگرده ؟
چون دوستش نداره ... تا اینکه ...
>برگشت ب سال ²⁰⁰⁰ حال <
Jisoo :
من دارم میرم اون شرکتی ک میخوام استخدام شم آلیا...
Alya:
باشه مواظب خودت باش بای بای ...
Jisoo:
اوکی بای ...
رفت و تاکسی گرفت ب سمت شرکت رفت میدونست مدیر و مدیر عامل شرکت کی هستن بخاطر همین رفت ...
Jisoo :
سلام ... من باهاتون تماس گرفتم و فرم کاریم رو ایمیل کردم و دیدید آدرس رو فرستادید و گفتید بیام پیشتون آقای کیم ... [لبخند]
MR.KIM :
بله ... پسرم گفتن ... ولی اسم و فامیل شما برای بنده آشنا هست پیشه اسم پدرتون رو بپرسم ؟
JISOO:
اوه...بله... کیم سونگ وو هست اسمشون ولی حدود ¹¹ سال میشه ک از هیچ کدوم از اعضای خانوادم خبری ندارم ... ولی خب مدرک درسم کامل هست و همون طور ک توی فرم استخدامم بود مدرک طراحی داخلی ، خارجی ساختمون و همچنین طراحی لباس رو دارم و قبلا تو شرکت بله در نظر بگیرید شرکت دوستم کار میکردم ولی دوست داشتم تو شرکت شما کار کنم ...
MR.KIM :
یک دقیقه... ب پسرم زنگ بزنم ...
جیسو حرفش رو قطع کرد
" اوم ... ن آقای کیم ... من شما رو شناختم ولی نمیخوام کسی بفهمه فقد ب پدربزرگ بگید من زندم ... من همون برادر زادتونم ک ¹¹سال پیش گم شد آروم باشین فقد کسی نفهمه فقد "
۴.۰k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.