از شهر خیالم گذشتم

از شهر خیالم گذشتم.
در تمام کوچه‌هایش، تو بودی …
خانه ها را به دنبال تو گشتم
از پنجره هایش نام تو را پرسیدم
چقدر ماه در آسمانِ حوضش شبیه تو بود.
چشم ماهی هایش برق میزد.
تاریک بود تو را ندیدم
دیگر هراسی از گم شدن نداشتم
ستاره ها ازچشمانم دور شدند
و دست مهتاب از لمس گونه هایم خیس
تو با خیالی آسوده رفته‌ای،
کوچه همان کوچه بود و خانه همان خانه
تنها من بودم که همچون مؤمنی روشندل،
دست برگلدان شکسته ی خاطراتی میکشدم
که مدتها پیش
عشق از قلبِ کاغذی گلهایش کوچ کرده بود.
دیدگاه ها (۵)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط