بوس ردم برلب مستت دلم دیوان شد

بوسہ ڪردم برلب مستت دلم دیوانــہ شد
ازغم چشماڹ مستت
خانه ام ویرانہ شد
اے همہ دڸ
خوشی ام دربندڪَیسوے تواَم
مڹ ڪجاازغصہ ڪَویم وقتی
درآغوش تـوام
دیدگاه ها (۱۱)

نیست مرا جز تو دوا ای تو دوایِ دلِ من ...!

پیشکش میکنم عشق دوستی و مهربانی را به قلبهایی که جز دوست داش...

پاییز...شعری ست کهدست های من و " تو "قافیه یآخر آن می شودسخت...

با همه ی کری هایش...من ولی مانده امبه آبیِ چشم‌هایت فکر کنم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط