دستش را از روی زنگ بر نمی داشت

دستش را از روی زنگ بر نمی داشت!
گفتم: حتما خانه نیست، بیا برویم، شب باز برگرد!
گفت: خانه است!
اینبار با فشارِ بیشتری دستش را روی زنگ گذاشت، و آرام آرام شروع به شمردن کرد!
یک
دو..
گفتم: ببین، باز نمی کند، حتما نمی خواهد تو را ببیند!
سه
چهار ...
گفت: خودش گفت، اگر گفتم برو، یعنی بیشتر بمان، بیشتر سمج باش در خواستنم، در بدست آوردنم.. حتا اگه در را باز نکردم، آنقدر بمان که لبخندهایم پهن تر شود، که صورتم جوان تر شود، که این دل بیشتر قرص شود...
نگاهم کرد، گوش هایش را تیز کرد، پرسید: " صدای نفس هاش تا تو کوچه میاد، میشنوی؟ "
بیست
بیست وُ یک ...
🙈 ♥ ️
دیدگاه ها (۳)

بعضیا نمیدونن روزیه خودت شه ینی چی😨 😂

...

چرا اینقد خوبه لعنتیI hate him :)

تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار ؛مستیَ اَت با بغلت هر دو ...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 90 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩جون...

𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 ::part¹⁴"روی تخت دراز کشیدو به سقف خیره شد..خو...

شیرین ترین شراباز جونگکوک Wylder P.1چشمانش از عصابیت قرمز شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط