متنی زیبا از پرفسور سمیعی

متنی زیبا از پرفسور سمیعی

محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.
همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.

به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.

تحصیلات اغلب هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.
دیدگاه ها (۲۴۶)

#نوستالژی قدیما حال دلمون بهتربودمهربونتر بودیمدیرتر می رنجی...

گاهی دلم هیچ چیز نمیخواهدجز گپ ریز ریز با مادرم😍هی من حرف بز...

اهل آرامش که شدی شاد کردن دیگران بیشتر از شاد بودن خودت به د...

کاش بیایم قبول کنیم آرزو اون اتفاقِ دوری که هرگز نمیفته و فا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط