ما اهل صلح و منطقیم از جنگ بیزاریم

ما اهل صلح و منطقیم از جنگ بیزاریم
اما از این پس با تو قاسم کُشتگی داریم

چیزی نمانده تا که برخیزیم سوی تو
همرنگ مویت می شود از ترس روی تو

چیزی نمانده تا بفهمی آه یعنی چه
در صفحه هامان ذکرِ بسم الله یعنی چه

چیزی نمانده تا ببینی با پریشانی
در پایتخت خود اتوبان سلیمانی

موشک به خاکَت می خورد از چند ناحیه
کاخِ سفیدت می شود فردا حسینیه

ما با تو می جنگیم تا وقتی نفس داریم
ما پشتمان عمریست طوفانِ طبس داریم

دنیای بی سردارمان هرچند تاریک است
فردای روشن می رسد ، خورشید نزدیک است...!
محسن کاویانی
دیدگاه ها (۲)

مادرم پشت در افتاد به دادم برسیدپشت در با پسر افتاد به دادم ...

این شب تاریک رو در روی توکار من سخت است با بازوی تو جابر ...

دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت می‌سوختهیأت، میان «وای مادر»...

هر قهرمان کند به نشان خود افتخارزهرا نشانِ خود، به علی هم نش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط