حکایتقدیمی

#حکایت_قدیمی

پادشاهی دستور داد گوسفندی را سر بریدند و آن را کباب نمودند.
پادشاه به وزیر خود گفت :
برو دوستان و نزدیکانت را بگو که بیایند،
تا دور هم بشینیم و این گوسفند را با هم بخوریم.

وزیر لباس مبدلی پوشید و به میان جمعیت شهر رفت و فریاد زد :
ای مردم به فریادم برسید که خانه من آتش گرفته و دار و ندار زندگیم در حال سوختن است.
تعداد اندکی از مردم حاضر شدند که همراه وزیر بروند و در خاموش کردن آتش به او کمک کنند.

وقتی به خانه رسیدند،
با کباب گوسفند و نوشیدنی های رنگارنگ از آنها پذیرایی شد.
پادشاه از وزیر خود پرسید :
چرا دوستان و نزدیکانت را دعوت نکردی!؟
وزیر گفت : اینها دوستان ما هستند،
کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند
می پنداشتید، حتی حاضر نشدند یک سطل آب هم بر رو خانه آتش گرفته ما بریزند.

آری بیگانه اگر وفا کند، خویش من است!



💯
دیدگاه ها (۰)

قیمت طلا در عرض یک هفته از گرمی 11 میلیون به 13500 رسیده!!اگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط