بهش گفتم

بهش گفتم :
" پسرم ؛ تو به اندازه کافی جبهه رفتی ، دیگه نرو ؛ بزار اونایی برن که نرفته اند .. "
چیزی نگفت و یه گوشه ساکت نشست ...
صبح که خواستم نماز بخونم اومد جانمازم رو جمع کرد ، بهم گفت :
" پدر جان ! شما به اندازه کافی نماز خوندی بذارین کمی هم بی نماز ها ، نماز بخونن .. "
خیلی زیبا منو قانع کرد و دیگه حرفی برای گفتن نداشتم .. ..

http://line.me/ti/p/%40yck0500m


https://telegram.me/shahidan313gomnam
#شهدا
دیدگاه ها (۱)

به گزارش مصاف، "مولود چاوش اوغلو" با اعلام این خبر گفت که ان...

به گزارش مصاف، "مولود چاوش اوغلو" با اعلام این خبر گفت که ان...

به این نتیجه رسیدم که میشه خیلی ساده شاد بود...میشه دلخوشیت ...

امتحان کردن خدا ...رجبعلی خیاط چگونه خدا را امتحان کرد!؟خداو...

#درخواستی#تکپارتیوقتش رسیده...... ا/ت نفس‌هاش تند شده بود هر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط