دمشق
#یکم_صفر
#ورود_اهل_بیت_علیهم_السلام_به_شام (*۱)
با رسیدن خبر نزدیک شدن اسرای اهل بیت علیهم السلام به #دمشق ، یزید دستوراتی صادر کرد:
۱. تاجی جواهر نشان و تختی مرصَّع به سنگهای قیمتی آماده کنند.
۲. بزرگان هر صنف با کمک یکدیگر شهر را در کمال زیبایی زینت نمایند.
۳. تمام اهل شهر لباس های زینتی بپوشند و خود را بیارایند.
۴. همگی در معابر رفت و آمد نموده، به یکدیگر تبریک بگویند.
۵. پس از آمادگی کامل با طبل و شیپور به استقبال اسرا بروند.
۶. جارچیان در شهر جار بزنند: سرهای بریده و زنان و اطفالِ کسانی بر شهر وارد میشوند که به قصد بر اندازی حکومت عازم عراق بودهاند، ولی عامل خلیفه یعنی ابن زیاد آنها را کشته است.
هر کس خلیفه را دوست دارد امروز شادی نماید.
شامیانِ پست نیز کوتاهی نکرده بر فراز بام ها بیرقهای رنگارنگ بر افراشتند و در هر گذری بساط شراب پهن کردند.
نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوی دروازهی کوفه در دمشق میرفتند و عدّهای از شهر خارج شده بودند.
این در حالی بود که اهل بیت مصیبت زده و داغدار پیامبر صلّی الله علیه و آله را ـ که جبرئیل امین پاسبان حریم محترمشان بود ـ همراه با نیزه داران تازیانه به دست و بی رحم وارد دروازه ساعات کردند.
آن نابخردانِ پست همینکه جمع نورانی اُسرا را دیدند زبان به جسارت گشودند.
در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه کردند قلم را یارای نوشتنش نیست.(*۲)
#سید_بن_طاوس در مورد این واقعه مینویسد:
«وقتی #اسرای_کربلا نزدیک شهر دمشق رسیدند، #ام_کلثوم نزد #شمر_بن_ذی_الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازهای ببر که تماشاچیان کمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محلها دورتر ببرند تا نگاه مردم کمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی که داشت دستور داد سرها را بالای نیزهها زدند و در میان محملها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند»(*۳).
شیخ عباس قمی مینویسد: «اسرای کربلا را پس از ورود به دمشق در پلهکان مسجد(محلی که توقفگاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد... چون سخنش تمام شد، #امام_سجاد_علیه_السلام به او فرمود: قرآن خدا را خواندهای. گفت: آری فرمود: این آیه را خواندهای:#قل_لا_اسئلکم_علیه_اجرا_الا_المودة_فی_القربی؛(*۴)
بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم؟
گفت:آری فرمود:ما خویشان پیامبریم. سپس حضرت فرمود:این آیه را خواندهای:انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت
فرمود: ما خویشان پیامبریم... سپس حضرت فرمود: این آیه را خواندهای: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛(*۵)
خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند؟ گفت: بله خواندهام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری میجویم.(*۶)
منابع :
۱. معالی السبطین:ج۲،ص۱۴۰.
۲. الوقایع و الحوادث:ج۵،ص ۳۰ ـ ۶.
۳. سید بن طاووس، اللهوف، ص۱۰۱.
۴. شوری:سوره۴۲، آیه۲۳.
۵. احزاب:سوره۳۳، آیه۳۳.
۶. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۳۹۵./کوفی، احمد ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۸، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، آموزش و انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲.
https://www.instagram.com/p/Ch3z3pxMNtv/?igshid=MDJmNzVkMjY=
#ورود_اهل_بیت_علیهم_السلام_به_شام (*۱)
با رسیدن خبر نزدیک شدن اسرای اهل بیت علیهم السلام به #دمشق ، یزید دستوراتی صادر کرد:
۱. تاجی جواهر نشان و تختی مرصَّع به سنگهای قیمتی آماده کنند.
۲. بزرگان هر صنف با کمک یکدیگر شهر را در کمال زیبایی زینت نمایند.
۳. تمام اهل شهر لباس های زینتی بپوشند و خود را بیارایند.
۴. همگی در معابر رفت و آمد نموده، به یکدیگر تبریک بگویند.
۵. پس از آمادگی کامل با طبل و شیپور به استقبال اسرا بروند.
۶. جارچیان در شهر جار بزنند: سرهای بریده و زنان و اطفالِ کسانی بر شهر وارد میشوند که به قصد بر اندازی حکومت عازم عراق بودهاند، ولی عامل خلیفه یعنی ابن زیاد آنها را کشته است.
هر کس خلیفه را دوست دارد امروز شادی نماید.
شامیانِ پست نیز کوتاهی نکرده بر فراز بام ها بیرقهای رنگارنگ بر افراشتند و در هر گذری بساط شراب پهن کردند.
نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوی دروازهی کوفه در دمشق میرفتند و عدّهای از شهر خارج شده بودند.
این در حالی بود که اهل بیت مصیبت زده و داغدار پیامبر صلّی الله علیه و آله را ـ که جبرئیل امین پاسبان حریم محترمشان بود ـ همراه با نیزه داران تازیانه به دست و بی رحم وارد دروازه ساعات کردند.
آن نابخردانِ پست همینکه جمع نورانی اُسرا را دیدند زبان به جسارت گشودند.
در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه کردند قلم را یارای نوشتنش نیست.(*۲)
#سید_بن_طاوس در مورد این واقعه مینویسد:
«وقتی #اسرای_کربلا نزدیک شهر دمشق رسیدند، #ام_کلثوم نزد #شمر_بن_ذی_الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازهای ببر که تماشاچیان کمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محلها دورتر ببرند تا نگاه مردم کمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی که داشت دستور داد سرها را بالای نیزهها زدند و در میان محملها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند»(*۳).
شیخ عباس قمی مینویسد: «اسرای کربلا را پس از ورود به دمشق در پلهکان مسجد(محلی که توقفگاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد... چون سخنش تمام شد، #امام_سجاد_علیه_السلام به او فرمود: قرآن خدا را خواندهای. گفت: آری فرمود: این آیه را خواندهای:#قل_لا_اسئلکم_علیه_اجرا_الا_المودة_فی_القربی؛(*۴)
بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم؟
گفت:آری فرمود:ما خویشان پیامبریم. سپس حضرت فرمود:این آیه را خواندهای:انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت
فرمود: ما خویشان پیامبریم... سپس حضرت فرمود: این آیه را خواندهای: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛(*۵)
خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند؟ گفت: بله خواندهام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری میجویم.(*۶)
منابع :
۱. معالی السبطین:ج۲،ص۱۴۰.
۲. الوقایع و الحوادث:ج۵،ص ۳۰ ـ ۶.
۳. سید بن طاووس، اللهوف، ص۱۰۱.
۴. شوری:سوره۴۲، آیه۲۳.
۵. احزاب:سوره۳۳، آیه۳۳.
۶. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۳۹۵./کوفی، احمد ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۸، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، آموزش و انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲.
https://www.instagram.com/p/Ch3z3pxMNtv/?igshid=MDJmNzVkMjY=
۶.۰k
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.