تو همان مرد غزلهای ناتمامی که با شعر می آیی و با لبخند از من دور میشوی کاش مرا از خود میراندی کاش مرا میشکستی و کاش مرا نابود میکردی هر بار که دوستت دارم روی لبهایم سبز شد فقط نگاهم کردی و آرام گفتی سهم دیگریست..
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.