تو همانمرد غزلهای ناتمامیکه با شعر می آییو با لبخند از من دور میشویکاش مرا از خود میراندیکاش مرا میشکستیو کاش مرا نابود میکردیهر بار که دوستت دارمروی لبهایم سبز شدفقط نگاهم کردیو آرام گفتیسهم دیگریست..