درخواستی:
درخواستی:
چیفویو ↓
ساعت ۲:۰۰ شب بود و چند ساعتی بود که منتظر چیفویو بودی ولی هنوز برنگشته بود و جواب تلفن نمیداد
یه بالشت رو بغل کرده بودی و از خستگی خوابیده بودی
.....................
From Chiefview's point of view:
خسته و زخمی پای پیاده و آروم آروم به سمت خونه رفتم ۲:۱۰ بود که به خونه رسیدم آروم در رو باز کردم و بی صدا وارد خونه شدم یه لیوان آب خوردم و سمت اتاق رفتم
با دیدن ا/ت که جای من بالشت بغل کرده بود حسودیم شد ولی آنقدر ناز خوابیده بود که نتوانستم بهش خیره نشم و لبخند نزنم
لباسام رو عوض کردم و خون و خاک روی بدنم رو شستم سمت تخت رفت با شدت بالشت رو از بغل ا/ت کشیدم بیرون و پرت کردم اون طرف و بعد خودم رو توی بغلش جا کردم
......................
ا/ت: چیفویو حالات خوبه...چقدر دیر آمدی
چیفویو و صورتش رو به تو فشار میداد: ببخشید دارلینگ نمیخواستم نگرانت کنم
موهای چیفویو رو نوازش کردی و بغلش کردی
دستت که به کمرش خورد چیفویو خودش رو جمع کرد و زیر لب آخ گفت
ا/ت: چیفویو تو بازم زخمی برگشتی خونه
بالشت رو سمت کلید برق پرت کردی تا اتاق روشن بشه و چیفویو رو ببینی
با دیدن چیفویو(عکس بالا) شوکه ازش فاصله گرفتی...
ا/ت:این دیگه چیه...چه بلایی سرت آمده
چیفویو ساکت ساکت سرش رو پایین انداخت
ا/ت:آیییی پسرک زخمی با تو حرف میزنماااا
چیفویو:چیزیم نیس داشتیم با تاکه و باجی تمرین بکس میکردیم
ا/ت:آها...بعد تو کیسه بوکس بودی؟
چیفویو:پیشی کوچولوی من نگران نباشه حالم خوبه قول...اگه بیخیال شی برات یه کامیون شکلات میخرم
ا/ت:نمیخوام...اولا که من تو رو با یه خاور شکلات هم عوض نمیکنم...بعدشم تو پول نداری تاکسی بگیری میخوای یه کامیون شکلات بخری
چیفویو:عجباااا...آدم راجب عشقش اینجوری نمیگه که...بجاش برات پیشی میخرم...یعنی از خیابون پیدا میکنم
ا/ت:قبوله
چیفویو:منو به گربه فروختی
ا/ت:دقیقا همون جوری که تو منو به باجی جونت فروختی😝
چیفویو کشیدت جلو و قلقلکت داد
ا/ت: باشه باشه ببخشید
چیفویو:برو برقارو خاموش کن بیا بخوابیم
(با پرتاب بالش برقا خاموش شد)
خودت رو تو بغلش جا کردی و از آرامش آغوشش لذت بردی و شب رو سر کردید
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🤍
چیفویو ↓
ساعت ۲:۰۰ شب بود و چند ساعتی بود که منتظر چیفویو بودی ولی هنوز برنگشته بود و جواب تلفن نمیداد
یه بالشت رو بغل کرده بودی و از خستگی خوابیده بودی
.....................
From Chiefview's point of view:
خسته و زخمی پای پیاده و آروم آروم به سمت خونه رفتم ۲:۱۰ بود که به خونه رسیدم آروم در رو باز کردم و بی صدا وارد خونه شدم یه لیوان آب خوردم و سمت اتاق رفتم
با دیدن ا/ت که جای من بالشت بغل کرده بود حسودیم شد ولی آنقدر ناز خوابیده بود که نتوانستم بهش خیره نشم و لبخند نزنم
لباسام رو عوض کردم و خون و خاک روی بدنم رو شستم سمت تخت رفت با شدت بالشت رو از بغل ا/ت کشیدم بیرون و پرت کردم اون طرف و بعد خودم رو توی بغلش جا کردم
......................
ا/ت: چیفویو حالات خوبه...چقدر دیر آمدی
چیفویو و صورتش رو به تو فشار میداد: ببخشید دارلینگ نمیخواستم نگرانت کنم
موهای چیفویو رو نوازش کردی و بغلش کردی
دستت که به کمرش خورد چیفویو خودش رو جمع کرد و زیر لب آخ گفت
ا/ت: چیفویو تو بازم زخمی برگشتی خونه
بالشت رو سمت کلید برق پرت کردی تا اتاق روشن بشه و چیفویو رو ببینی
با دیدن چیفویو(عکس بالا) شوکه ازش فاصله گرفتی...
ا/ت:این دیگه چیه...چه بلایی سرت آمده
چیفویو ساکت ساکت سرش رو پایین انداخت
ا/ت:آیییی پسرک زخمی با تو حرف میزنماااا
چیفویو:چیزیم نیس داشتیم با تاکه و باجی تمرین بکس میکردیم
ا/ت:آها...بعد تو کیسه بوکس بودی؟
چیفویو:پیشی کوچولوی من نگران نباشه حالم خوبه قول...اگه بیخیال شی برات یه کامیون شکلات میخرم
ا/ت:نمیخوام...اولا که من تو رو با یه خاور شکلات هم عوض نمیکنم...بعدشم تو پول نداری تاکسی بگیری میخوای یه کامیون شکلات بخری
چیفویو:عجباااا...آدم راجب عشقش اینجوری نمیگه که...بجاش برات پیشی میخرم...یعنی از خیابون پیدا میکنم
ا/ت:قبوله
چیفویو:منو به گربه فروختی
ا/ت:دقیقا همون جوری که تو منو به باجی جونت فروختی😝
چیفویو کشیدت جلو و قلقلکت داد
ا/ت: باشه باشه ببخشید
چیفویو:برو برقارو خاموش کن بیا بخوابیم
(با پرتاب بالش برقا خاموش شد)
خودت رو تو بغلش جا کردی و از آرامش آغوشش لذت بردی و شب رو سر کردید
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🤍
۳.۵k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.