به خدا گفتم

به خدا گفتم:
از بازی آدمهایت خسته شده ام!
چرا مرا از خاک آفریدی؟
چرا از آتش نیستم !؟
تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند،
او را بسوزانم !

خدا گفت:
تو را از خاک آفریدم
تا بسازی ! . . . نه بسوزانی !
تو را از خاک،
از عنصری برتر ساختم . . .
تا با آب گـِل شوی و زندگی ببخشی . . .
از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند ! . . .
بازهم زندگی کنی و پخته تر شوی . . .




سلام روز بخیر
باخاک ساختمت تا همراه باد برقصی . . .
تا اگر هزار بار تو را بازی دادند،
تو برخیزی ! . . . سر برآوری ! . . .
در قلبت دانهٔ عشق بکاری ! . . .
و رشد دهی و از میوهٔ شیرینش
زندگی را دگرگون سازی ! . . .
پس به خاک بودنت ببال . . .
دیدگاه ها (۱)

به خدا گفتم:از بازی آدمهایت خسته شده ام!چرا مرا از خاک آفرید...

به خدا گفتم:از بازی آدمهایت خسته شده ام!چرا مرا از خاک آفرید...

به خدا گفتم:از بازی آدمهایت خسته شده ام!چرا مرا از خاک آفرید...

به خدا گفتم:از بازی آدمهایت خسته شده ام!چرا مرا از خاک آفرید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط