اندوه من تویی...
اندوه من تویی...
تمام این سفر ها
را بروم
هنوز قلبم آرام نمی گیرد
من در تو گم شده ام
باید یا دستت
در دستانم باشد
یا اینکه مرا
در کنارت بگیری...
دیگر فاصله هارا
نمی شناسم
فاصله فرصت ها را
از من گرفت
ندیدن تو
زهر به جانم می ریزد
رنگ رخسار من
از نداشتنت
این چنین به زردی گراییده
آخر چه نیروی؟
چه تدبیری می تواند
تو را به من برساند
همه ی راه ها
را رفته ام
تمام آدم های
شهر را برای آوردنت بیدار کردم
چگونه
این تقدیر را
به دوش بکشم
در کدامین روز من گناه
کرده ام
که اکنون این چنین عذاب می کشم
و در فاصله ها زنجیر شده ام
تو بگو...
#لیلا_صابری_منش
تمام این سفر ها
را بروم
هنوز قلبم آرام نمی گیرد
من در تو گم شده ام
باید یا دستت
در دستانم باشد
یا اینکه مرا
در کنارت بگیری...
دیگر فاصله هارا
نمی شناسم
فاصله فرصت ها را
از من گرفت
ندیدن تو
زهر به جانم می ریزد
رنگ رخسار من
از نداشتنت
این چنین به زردی گراییده
آخر چه نیروی؟
چه تدبیری می تواند
تو را به من برساند
همه ی راه ها
را رفته ام
تمام آدم های
شهر را برای آوردنت بیدار کردم
چگونه
این تقدیر را
به دوش بکشم
در کدامین روز من گناه
کرده ام
که اکنون این چنین عذاب می کشم
و در فاصله ها زنجیر شده ام
تو بگو...
#لیلا_صابری_منش
۵۸۹
۲۴ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.