شب هایم را نمیدانم چگونه توصیف کنم
شب هایم را نمیدانم چگونه توصیف کنم،
اما میدانی جانم،ساعت ها که به نبودنت فکر
میکنم عجیب دلم میگیرد.
کمی هم زانوهایم را جای آغوش نداشته ات
بغل میکنم و چشمانم را که میبندم همه
چیز تاریک تر از تاریکیِ شب میشود.
آنگاه بغضی میان تاریکی گلویم را چنگ میزند
و درد عمیق تر در من نفس میکشد.
میدانی؟شب هایم بدون تو صبح نمیشود.
اما میدانی جانم،ساعت ها که به نبودنت فکر
میکنم عجیب دلم میگیرد.
کمی هم زانوهایم را جای آغوش نداشته ات
بغل میکنم و چشمانم را که میبندم همه
چیز تاریک تر از تاریکیِ شب میشود.
آنگاه بغضی میان تاریکی گلویم را چنگ میزند
و درد عمیق تر در من نفس میکشد.
میدانی؟شب هایم بدون تو صبح نمیشود.
- ۲.۴k
- ۰۹ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط