فیک تهکوک
فیک تهکوک
دانشگاه وانیلی / پارت ۵
《در همین حین که دونبال شاتش میگشت . جونگ کوک وارد سالن شد ... بوی هیزم رو احساس میکرد . صبر کن ! اون که اینجا تنهاس پس این رایحهی مال کیه ؟؟ . تو همین فکر بود که چشمش به تهیونگ خورد. .. اوخ حتما رات شده. وقتی بوی هیزم رو شنید . ناخواسته رایحهی خودشم آزاد شد بوی وانیل و هیزم کل سالن رو پر کرد . گرگاشون زوزه میکشیدن ... و آره اونا جفت هم بودن . 》
《جونگ کوک به خودش اومد سریع رفت سمت تهیونگ . گرگ تهیونگ با رایحهی وانیلی کوکی آروم شده بود . و دردش یکم بهتر شد . هر دوتاشون تو شک بودن . مگه میشه اونا جفت هم باشن》
جونگ کوک : واسه چی برگشتی ؟؟
تهیونگ : اههه الان اینا مهم نیست
جونگ کوک : یعنی چی مهم نیست ؟؟ آخه کی اوندی کی رات شدی نمیگی یه وقت یه چیزی بشه
تهیونگ : هیی ببین کمکم کن شاتمو پیدا کنم . وگرنه تضیمین نمیکنم که همینجا مارکت نکنم
جونگ کوک : دیوونه شدی ؟؟
تهیونگ : دیوونه چرا ؟؟ چرا نباید جفتمو داشته باشم ؟
جونگ کوک : 《شات رو از کیف تهیونگ در آورد》 بیا پیداش کردم
《تهیونگ شاتش رو از دست کوک گرفت . بهش خیره شد . و بعد از چند ثانیه اونو پرت کن توی سالن》
جونگ کوک : داری چیکار میکنی ؟؟؟
تهیونگ : باید از شات استفاده کنم وقتی جفتم دقیقا رو به رومه
《جونگ کوک کمی ترسید . نشون نداد اما عقب تر رفت . چشم های تهیونگ طلایی شده بودن گرگش خیلی بی قرار بود .》
تهیونگ : تو میتونی آروم کنی وانیل من ؟؟
《به کوک نزدیک تر شد . سرشو برد توی گردنش و رایحهی وانیل رو بو کشید . گرکش آروم شد . ولی نه هنوز مونده بود . کارش با اینا در نمیاد .. تهیونگ جلوی رایحه شو میگرفت . ولی دیگه نتونست کنترلش کنه . رایحهی هاشون باهم مخلوط شدن و همین باعث میشد هر دو کنترلشون رو از دست بدن ....... توی هنین سکوت کوک دیگه نتوسنت تحمل کرد . جوری فریاد زد که صداش توی سالن اکو میشد》
جونگ کوک : اهههه چیزی که میخوای بگیر . چیزی که نیاز داری . و انقدر بازیم نده .. اگه میخواییش بگیرش و بهش خیره نمون
تهیونگ : تو از منم مشتاق تری وانیل کوچولو
از طرف سلوین : پارت بعدی اسماته
#تابع_قوانین_ویسگون #نفر_بعدی_در_کار_نیست #ما_انسانیم_نه_حیوون
#نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #تهکوک #یونمین #نامجین #سپ #بی_تی_اس #بنگتن #استری_کیدز #بنگچان #لینو #چانگبین #جیسونگ #جونگین #هیونجین #فیلیکس #سونگمین #هیونلیکس #مینسونگ #فیک_نویس #حمایت
دانشگاه وانیلی / پارت ۵
《در همین حین که دونبال شاتش میگشت . جونگ کوک وارد سالن شد ... بوی هیزم رو احساس میکرد . صبر کن ! اون که اینجا تنهاس پس این رایحهی مال کیه ؟؟ . تو همین فکر بود که چشمش به تهیونگ خورد. .. اوخ حتما رات شده. وقتی بوی هیزم رو شنید . ناخواسته رایحهی خودشم آزاد شد بوی وانیل و هیزم کل سالن رو پر کرد . گرگاشون زوزه میکشیدن ... و آره اونا جفت هم بودن . 》
《جونگ کوک به خودش اومد سریع رفت سمت تهیونگ . گرگ تهیونگ با رایحهی وانیلی کوکی آروم شده بود . و دردش یکم بهتر شد . هر دوتاشون تو شک بودن . مگه میشه اونا جفت هم باشن》
جونگ کوک : واسه چی برگشتی ؟؟
تهیونگ : اههه الان اینا مهم نیست
جونگ کوک : یعنی چی مهم نیست ؟؟ آخه کی اوندی کی رات شدی نمیگی یه وقت یه چیزی بشه
تهیونگ : هیی ببین کمکم کن شاتمو پیدا کنم . وگرنه تضیمین نمیکنم که همینجا مارکت نکنم
جونگ کوک : دیوونه شدی ؟؟
تهیونگ : دیوونه چرا ؟؟ چرا نباید جفتمو داشته باشم ؟
جونگ کوک : 《شات رو از کیف تهیونگ در آورد》 بیا پیداش کردم
《تهیونگ شاتش رو از دست کوک گرفت . بهش خیره شد . و بعد از چند ثانیه اونو پرت کن توی سالن》
جونگ کوک : داری چیکار میکنی ؟؟؟
تهیونگ : باید از شات استفاده کنم وقتی جفتم دقیقا رو به رومه
《جونگ کوک کمی ترسید . نشون نداد اما عقب تر رفت . چشم های تهیونگ طلایی شده بودن گرگش خیلی بی قرار بود .》
تهیونگ : تو میتونی آروم کنی وانیل من ؟؟
《به کوک نزدیک تر شد . سرشو برد توی گردنش و رایحهی وانیل رو بو کشید . گرکش آروم شد . ولی نه هنوز مونده بود . کارش با اینا در نمیاد .. تهیونگ جلوی رایحه شو میگرفت . ولی دیگه نتونست کنترلش کنه . رایحهی هاشون باهم مخلوط شدن و همین باعث میشد هر دو کنترلشون رو از دست بدن ....... توی هنین سکوت کوک دیگه نتوسنت تحمل کرد . جوری فریاد زد که صداش توی سالن اکو میشد》
جونگ کوک : اهههه چیزی که میخوای بگیر . چیزی که نیاز داری . و انقدر بازیم نده .. اگه میخواییش بگیرش و بهش خیره نمون
تهیونگ : تو از منم مشتاق تری وانیل کوچولو
از طرف سلوین : پارت بعدی اسماته
#تابع_قوانین_ویسگون #نفر_بعدی_در_کار_نیست #ما_انسانیم_نه_حیوون
#نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #تهکوک #یونمین #نامجین #سپ #بی_تی_اس #بنگتن #استری_کیدز #بنگچان #لینو #چانگبین #جیسونگ #جونگین #هیونجین #فیلیکس #سونگمین #هیونلیکس #مینسونگ #فیک_نویس #حمایت
- ۶.۰k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط