من دختر اهوازم ... در سینه پُراز رازم
من دختر اهوازم ... در سینه پُراز رازم
خون در رگِ من گرم است ... باعشق، هم آوازم
دلداده ی کارونم ... دلبسته ی شبهایش
از خوبی اقوامش پیش همه مینازم
در معرفت و یاری، چون مرغِ سبُکبالم
هرکس مددی خواهد، آماده به پروازم
صحرای محّبت را، من چشمه ی احساسم
بر ظلمت شبهایش نورانی مهنازم
از مستی وشیدایی، چون موجِ خروشانم
بر هرکه مرا خواهد جان و دل خود بازم
من دختر کارونم ... آن رودِ روان و پاک
بر زورق غمهایت، دریاچه ی اعجازم ...
خون در رگِ من گرم است ... باعشق، هم آوازم
دلداده ی کارونم ... دلبسته ی شبهایش
از خوبی اقوامش پیش همه مینازم
در معرفت و یاری، چون مرغِ سبُکبالم
هرکس مددی خواهد، آماده به پروازم
صحرای محّبت را، من چشمه ی احساسم
بر ظلمت شبهایش نورانی مهنازم
از مستی وشیدایی، چون موجِ خروشانم
بر هرکه مرا خواهد جان و دل خود بازم
من دختر کارونم ... آن رودِ روان و پاک
بر زورق غمهایت، دریاچه ی اعجازم ...
۹۲۹
۰۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.