گیسوکمند part:28
گیسوکمند #part:28
نفسم بالا نمیومد این چی بود بدون وایسادن به طبقه پایین دویدم وای اون کی بود بازم باند دستم خونی شد میخاستم جیغ بزنم گریه کنم همه جام درد میکرد روحم جسمم قلبم بسمت لئون با گریه رفتم ک روی مبل سلطنتی رنگ نشسته بودو پاهاشو روهم انداخته بودو با گرمی با اون خانم و اقا صحبت میکرد وقتی منو دید بسمتش دویدم ک اون پسره با صورت درهم داشت میومد پایین لئون صورتمو قاب گرفتو نگران پرسید :چیشده کمند ؟
حرف بزن اما من بزور خودمو جمع و جور کردمو با تته پته و بغض گفتم :اونن..اون پسر بم نزدیک شد و ..ک اون پسره گفت ؛دروغ میگه اون منو صدا زد تو اتاقش،من داشتم یکم این ور اونورو میدیدم ک منو کشید تو اتاق و از
خاست ک ...ناباور داشتم بهش نگاه میکردم سعی میکردم حرفیو بزبون بیارم اما زبونم همکاری نمیکردو چشام میسوخت و اشکام بدون مهار شدن میریختن چقدر خوب دروغ میگفت رو ب لئون با التماس گفتم :لئون ...منو ببین اون دروغ میگه بخدا اومد اتاقم و خاست بم دست درازی کنه اما لئون با بیرحمی گفت ؛یعنی داری میگی مرد دروغ میگه ک با بهت بهش خیره شدم اینجا چه خبره ازش فاصله گرفتم و ب اون پسره ک داشت با لبخند بدجنسی نگام میکرد نگاه بدی انداختمو رو ب لئون در حالی ک اشکامو پاک میکردم با داد گفتم :هر کی این لاشی این پسره خراب عوضی نمیتونع پاکی منو زیر سوال ببره برات متاسفم لئون واقعن درکتون نمکنم
از همع تون متنفرم لئون سعی داشت اروومم کنه اما داشتم میسوختم
و عقب عقب گرد کردمو کیلید ماشینشو از روی عسلی قاپیدمو و از خونه فرار کردم دونبال افتاد اما من سریعتر بودم اشکام نمیزاشت جلومو ببینم لئون داد میزد و اما من بی اعتنا فق پاهای برهنمو رو گاز فشار دادمو کوبیدم ب در ک باز،شد ودبدون فکر بدون تایین مقصد فق رفتم سرم میترکید برام قابل باور نبود
بوسه #
نفسم بالا نمیومد این چی بود بدون وایسادن به طبقه پایین دویدم وای اون کی بود بازم باند دستم خونی شد میخاستم جیغ بزنم گریه کنم همه جام درد میکرد روحم جسمم قلبم بسمت لئون با گریه رفتم ک روی مبل سلطنتی رنگ نشسته بودو پاهاشو روهم انداخته بودو با گرمی با اون خانم و اقا صحبت میکرد وقتی منو دید بسمتش دویدم ک اون پسره با صورت درهم داشت میومد پایین لئون صورتمو قاب گرفتو نگران پرسید :چیشده کمند ؟
حرف بزن اما من بزور خودمو جمع و جور کردمو با تته پته و بغض گفتم :اونن..اون پسر بم نزدیک شد و ..ک اون پسره گفت ؛دروغ میگه اون منو صدا زد تو اتاقش،من داشتم یکم این ور اونورو میدیدم ک منو کشید تو اتاق و از
خاست ک ...ناباور داشتم بهش نگاه میکردم سعی میکردم حرفیو بزبون بیارم اما زبونم همکاری نمیکردو چشام میسوخت و اشکام بدون مهار شدن میریختن چقدر خوب دروغ میگفت رو ب لئون با التماس گفتم :لئون ...منو ببین اون دروغ میگه بخدا اومد اتاقم و خاست بم دست درازی کنه اما لئون با بیرحمی گفت ؛یعنی داری میگی مرد دروغ میگه ک با بهت بهش خیره شدم اینجا چه خبره ازش فاصله گرفتم و ب اون پسره ک داشت با لبخند بدجنسی نگام میکرد نگاه بدی انداختمو رو ب لئون در حالی ک اشکامو پاک میکردم با داد گفتم :هر کی این لاشی این پسره خراب عوضی نمیتونع پاکی منو زیر سوال ببره برات متاسفم لئون واقعن درکتون نمکنم
از همع تون متنفرم لئون سعی داشت اروومم کنه اما داشتم میسوختم
و عقب عقب گرد کردمو کیلید ماشینشو از روی عسلی قاپیدمو و از خونه فرار کردم دونبال افتاد اما من سریعتر بودم اشکام نمیزاشت جلومو ببینم لئون داد میزد و اما من بی اعتنا فق پاهای برهنمو رو گاز فشار دادمو کوبیدم ب در ک باز،شد ودبدون فکر بدون تایین مقصد فق رفتم سرم میترکید برام قابل باور نبود
بوسه #
۱۰.۵k
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.