شایعه همکاری دوم برای جهیوان و لیچین
【LiQin_LiQin】
شایعه همکاری دوم برای جهیوان و لیچین. 🍉
•نام سریال: آرامش دریا و رود
•ژانر: مدرن، زندگی، واقعگرایانه
•پلتفرم: Tencent 🐧
✍نویسنده: جانگ یینگ
خلاصه:👇🏻
توی یه شهر ساحلی کوچیک، تانگ ههچینگ از بچگی توی یه خونواده سخت و پر از درد بزرگ میشه. وقتی شانزده سالهست، با جو هایین آشنا میشه پسری که بهجای اون خشمش رو سر پدر معتاد و خشن ههچینگ خالی میکنه و وقتی مادرش میمیره، تنها کسیه که براش امید به زندگی میاره. در ناامیدی مطلق، ههچینگ تنها ده یوانی که داره رو درمیاره و با دلشکستگی ازش میخواد: «میشه من برات پول محافظت بدم؟ فقط منو از این زندگی نجات بده...» از اون روز، با حمایت جو هایین و مادرش، زندگی ههچینگ از نو شروع میشه. اما کمکم میفهمه جو هم بار سنگینی از گذشته داره پدرش یه افسر پلیس بوده که در مبارزه با قاچاقچیها جونش رو از دست داده، و جو و مادرش برای فرار از انتقام اون باند خلافکار، به این شهر پناه آوردن. حضور ههچینگ دوباره به این خونه گرما میده. جو تصمیم میگیره رؤیای نیمهکارهاش رو دنبال کنه و پلیس بشه؛ و ههچینگ هم در سکوت قدم جای قدم اون میذاره و وارد دانشکدهی پزشکی میشه.وقتی در جریان نابود کردن شبکهی مواد مخدر در دانشگاه با هم همکاری میکنن، بالاخره عشق بینشون شکل میگیره.اما تقدیر بیرحم دوباره برمیگرده پدر ههچینگ که گمان میرفت مرده، دوباره پیدا میشه و راز مرگ پدر جو رو فاش میکنه...برای محافظت از عشقش، جو تصمیم میگیره جدا بشه و با اسم مستعار بهعنوان مأمور مخفی زندگی کنه. پنج سال بعد، ههچینگ در یه شهر مرزی کوچیک مطب کوچیکی باز کرده و هنوز منتظرشه. تا اینکه دوباره همدیگه رو پیدا میکنن و این بار شونهبهشونه در برابر قاچاقچیها میجنگن. اما بعد از پایان مأموریت، جو باز هم ناپدید میشه تنها چیزی که ازش میمونه، یه جسد سوختهست که نمیشه تشخیصش داد و اون اسکناس دهیوانی قدیمی... تا اینکه در شبِ جشنِ نیمهی پاییز، بین رویا و واقعیت، ههچینگ دوباره اون سایهی آشنا رو میبینه؛ مردی که همیشه جلو آفتاب ایستاد تا نذاره نور چشمهاش رو بسوزونه...✨️
ᝬ ̟۫ ⭑#melon ⍣ #河清海晏
شایعه همکاری دوم برای جهیوان و لیچین. 🍉
•نام سریال: آرامش دریا و رود
•ژانر: مدرن، زندگی، واقعگرایانه
•پلتفرم: Tencent 🐧
✍نویسنده: جانگ یینگ
خلاصه:👇🏻
توی یه شهر ساحلی کوچیک، تانگ ههچینگ از بچگی توی یه خونواده سخت و پر از درد بزرگ میشه. وقتی شانزده سالهست، با جو هایین آشنا میشه پسری که بهجای اون خشمش رو سر پدر معتاد و خشن ههچینگ خالی میکنه و وقتی مادرش میمیره، تنها کسیه که براش امید به زندگی میاره. در ناامیدی مطلق، ههچینگ تنها ده یوانی که داره رو درمیاره و با دلشکستگی ازش میخواد: «میشه من برات پول محافظت بدم؟ فقط منو از این زندگی نجات بده...» از اون روز، با حمایت جو هایین و مادرش، زندگی ههچینگ از نو شروع میشه. اما کمکم میفهمه جو هم بار سنگینی از گذشته داره پدرش یه افسر پلیس بوده که در مبارزه با قاچاقچیها جونش رو از دست داده، و جو و مادرش برای فرار از انتقام اون باند خلافکار، به این شهر پناه آوردن. حضور ههچینگ دوباره به این خونه گرما میده. جو تصمیم میگیره رؤیای نیمهکارهاش رو دنبال کنه و پلیس بشه؛ و ههچینگ هم در سکوت قدم جای قدم اون میذاره و وارد دانشکدهی پزشکی میشه.وقتی در جریان نابود کردن شبکهی مواد مخدر در دانشگاه با هم همکاری میکنن، بالاخره عشق بینشون شکل میگیره.اما تقدیر بیرحم دوباره برمیگرده پدر ههچینگ که گمان میرفت مرده، دوباره پیدا میشه و راز مرگ پدر جو رو فاش میکنه...برای محافظت از عشقش، جو تصمیم میگیره جدا بشه و با اسم مستعار بهعنوان مأمور مخفی زندگی کنه. پنج سال بعد، ههچینگ در یه شهر مرزی کوچیک مطب کوچیکی باز کرده و هنوز منتظرشه. تا اینکه دوباره همدیگه رو پیدا میکنن و این بار شونهبهشونه در برابر قاچاقچیها میجنگن. اما بعد از پایان مأموریت، جو باز هم ناپدید میشه تنها چیزی که ازش میمونه، یه جسد سوختهست که نمیشه تشخیصش داد و اون اسکناس دهیوانی قدیمی... تا اینکه در شبِ جشنِ نیمهی پاییز، بین رویا و واقعیت، ههچینگ دوباره اون سایهی آشنا رو میبینه؛ مردی که همیشه جلو آفتاب ایستاد تا نذاره نور چشمهاش رو بسوزونه...✨️
ᝬ ̟۫ ⭑#melon ⍣ #河清海晏
- ۳.۲k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط