single trip°~°
single trip°~°
pt7
[تا اونجا هیچ حرفی نزدن]
کوک :خب الان تو بوسانیم خونه ای چیزی دارین بریم اونجا یا هتل بگیریم
شوگا:الان زنگ میزنم جیا میپرسم ازش
کوک:۷ سال شده هنوز با جیایی؟
شوگا : اوهوم،جیمین چرا لاله
_برگشت عقب رو نگاه کردن _
[جیمین مثل بچه دوساله ها خوابیده بود]
*مکالمه جیا و شوگا*
شوگا: های بیب
جیا:هایییی،رسیدین؟
شوگا:الان تو بوسانیم هتلی چیزی گرفتی یا بریم بگیریم ، راستی شما کجایین
جیا:بیایید لب ساحل رو پل ماهم میآییم اونجا همو ببینیم
شوگا:اوکی
جیا:جویونگ نگران جیمین اون حالش خوبه؟ جواب نمیده راستی خودت خوبی جایینت نشکسته؟
کوک:بهش بگو جیمین مثل خر خوابیده
جیا:اون صدای کی بود
شوگا:من پام شکسته و جبمین دستش اما الان خوبیم اون صدای.....ک..کو..ک بود
جیا:جونگ کوک هم پیشتونه؟
شوگا:بعد از تصادف ما تو بیمارستان کوک بیدار شدیم و اون الان داره ما رو همراهی میکنه
جیا :اوه اوه چی بشه
شوگا:کاری نداری بیب؟
جیا:نه میبینمت
شوگا:میبینمت
*پایان مکالمه*
کوک:خب چیکار کنیم؟
شوگا:برو لب ساحل
کوک:باشه ولی چیزی نخوریم؟
شوگا:من گشنم نیست~صدای شکمش~
کوک:چرا انقدر لج بازی؟
شوگا:.....
کوک: جیمین شییییی پاشووووو[با داد]
جیمین:چیشده کجا آتیش گرفته[هول کرد بچه]
شوگا:گشنته؟
جیمین:انقدر گشنمه که میتونم الان دوتاتونو بخورم
کوک:خب پس وایمیسیم بجا غذا بخوریم
جیمین:عالیههههه
شوگا:چرا بچه بازی در میاری
جیمین:....
[خب دیگه جیمین و شوگا و کوک وایسادن یجا غذا خوردن بعد راه افتادن و دیگه نزدیکای دریا بودن]
جیمین:دلم برام جو تنگ شدهههه
شوگا:الان میبینیش دیگه منم دلم برا بچم تنگ شده
کوک:یااااااا الان فقط من سینگل اومدم؟؟
تازه به بیبیم هم زنگ نزدم
شوگا:.....
جیمین:بیبییییی تو با لایلایی هنوز؟
کوک:لایلا بهم خیانت کرد...(بغض)
جیمین:اوه ببخشید
کوک:دوست دخترم اسمش سومین هست تازه میمین خودتم نگفته بودی هنوز با جوکیونگی شماها دیگه برای هم ساخته شدین
جیمین:اوهوم ۷ سال زیاده هااا
کوک:آره...
کوک:فکر نمیکردم شما دوتا(شوگا و جبمین) هنوز در ارتباط باشین
شوگا :نبودیم و نیستیم دوست دخترامون باهم دوستن و اونا برنامه چیدن
جیمین :ولی میتونبم سه تایی مشکلمون رو حل کنیم نه؟
کوک:آرهه
شوگا:رسیدیم دیگه انقدر وراجی نکنین
[پیاده شدن رفتن رو پل که جیا و جوکیونگ داشتن میومدن سمتشون ]
شوگا:جیا[دست تکون داد] و دیوید سمتش جیا هم دووید (همو بغل کردن و شوگا لبش و رو لباش گذاشت و فشار داد)
کوک:نمیدونستم شوگا انقدر احساسیه برگام
جیمین :منم (ایشون هم جوکیونگ و دید و سریع دیوید بغلش
کوک : ولی میدونستم تو خیلی احساسی هستی (رفت جلو با جوکیونگ و جیا سلام کرد)
جیا:خیلی وقته ندیدمت خیلی تغییر کردی
_________________________
پارت ۸ امروز میزارم
pt7
[تا اونجا هیچ حرفی نزدن]
کوک :خب الان تو بوسانیم خونه ای چیزی دارین بریم اونجا یا هتل بگیریم
شوگا:الان زنگ میزنم جیا میپرسم ازش
کوک:۷ سال شده هنوز با جیایی؟
شوگا : اوهوم،جیمین چرا لاله
_برگشت عقب رو نگاه کردن _
[جیمین مثل بچه دوساله ها خوابیده بود]
*مکالمه جیا و شوگا*
شوگا: های بیب
جیا:هایییی،رسیدین؟
شوگا:الان تو بوسانیم هتلی چیزی گرفتی یا بریم بگیریم ، راستی شما کجایین
جیا:بیایید لب ساحل رو پل ماهم میآییم اونجا همو ببینیم
شوگا:اوکی
جیا:جویونگ نگران جیمین اون حالش خوبه؟ جواب نمیده راستی خودت خوبی جایینت نشکسته؟
کوک:بهش بگو جیمین مثل خر خوابیده
جیا:اون صدای کی بود
شوگا:من پام شکسته و جبمین دستش اما الان خوبیم اون صدای.....ک..کو..ک بود
جیا:جونگ کوک هم پیشتونه؟
شوگا:بعد از تصادف ما تو بیمارستان کوک بیدار شدیم و اون الان داره ما رو همراهی میکنه
جیا :اوه اوه چی بشه
شوگا:کاری نداری بیب؟
جیا:نه میبینمت
شوگا:میبینمت
*پایان مکالمه*
کوک:خب چیکار کنیم؟
شوگا:برو لب ساحل
کوک:باشه ولی چیزی نخوریم؟
شوگا:من گشنم نیست~صدای شکمش~
کوک:چرا انقدر لج بازی؟
شوگا:.....
کوک: جیمین شییییی پاشووووو[با داد]
جیمین:چیشده کجا آتیش گرفته[هول کرد بچه]
شوگا:گشنته؟
جیمین:انقدر گشنمه که میتونم الان دوتاتونو بخورم
کوک:خب پس وایمیسیم بجا غذا بخوریم
جیمین:عالیههههه
شوگا:چرا بچه بازی در میاری
جیمین:....
[خب دیگه جیمین و شوگا و کوک وایسادن یجا غذا خوردن بعد راه افتادن و دیگه نزدیکای دریا بودن]
جیمین:دلم برام جو تنگ شدهههه
شوگا:الان میبینیش دیگه منم دلم برا بچم تنگ شده
کوک:یااااااا الان فقط من سینگل اومدم؟؟
تازه به بیبیم هم زنگ نزدم
شوگا:.....
جیمین:بیبییییی تو با لایلایی هنوز؟
کوک:لایلا بهم خیانت کرد...(بغض)
جیمین:اوه ببخشید
کوک:دوست دخترم اسمش سومین هست تازه میمین خودتم نگفته بودی هنوز با جوکیونگی شماها دیگه برای هم ساخته شدین
جیمین:اوهوم ۷ سال زیاده هااا
کوک:آره...
کوک:فکر نمیکردم شما دوتا(شوگا و جبمین) هنوز در ارتباط باشین
شوگا :نبودیم و نیستیم دوست دخترامون باهم دوستن و اونا برنامه چیدن
جیمین :ولی میتونبم سه تایی مشکلمون رو حل کنیم نه؟
کوک:آرهه
شوگا:رسیدیم دیگه انقدر وراجی نکنین
[پیاده شدن رفتن رو پل که جیا و جوکیونگ داشتن میومدن سمتشون ]
شوگا:جیا[دست تکون داد] و دیوید سمتش جیا هم دووید (همو بغل کردن و شوگا لبش و رو لباش گذاشت و فشار داد)
کوک:نمیدونستم شوگا انقدر احساسیه برگام
جیمین :منم (ایشون هم جوکیونگ و دید و سریع دیوید بغلش
کوک : ولی میدونستم تو خیلی احساسی هستی (رفت جلو با جوکیونگ و جیا سلام کرد)
جیا:خیلی وقته ندیدمت خیلی تغییر کردی
_________________________
پارت ۸ امروز میزارم
۲.۹k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.