حکایت ما

حکایت ما
حکایت آن گندمزاری‌ست
که سر بر شانه آسیابان گذاشت؛
برای گفتن دردهایش...

#
دیدگاه ها (۲)

کاش می شد دختری باشم میان کوچه اتکه به شوق دیدنت پشت دری جام...

#عشق چه میخواهد از ما؟جز دو قلب که بتپد جز دو چشم که مسخ شود...

پریشانمنه دل فراموش شدن دارمنه توانفراموش کردن#

#‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هرکس به مراد دل خو...

گاهی کافی ست لحظه ای بایستی... دنیا خودش باقی راه را نشانت م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط