مثلث عشق
مثلث عشق
Part:2
ویو ا.ت فردا صبح:
ساعت شیش بود از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی طبق معمول بعد از کارای لازم اومدم بیرون لباس فرممو پوشیدم یکم به خودم رسیدم و رفتم پایین صبحونه خوردم از مامان خدافظی کردم و با تاکسی رفتم سمت خونه جنگلی
ویو هانا:
بعد از اینکه از خونه ا.ت اینا اومدم بیرون رفتم خونه خودمون به مامان و بابا سلام کردم رفتم بالا خوابیدم صب ساعت شیش بیدارشدم حاضر شدم و رفتم خونه جنگلی
ویو ا.ت:
رفتم دیدم هانا نیومده نشستم تا بیاد وقتی اومد کلی با هم از این مدت حرف زدیم ساعت ۷ بود راه افتادیم سمت مدرسه
ا.ت:سلاممممممممم
ته:به به ا.ت خانوم چه عجب زود اومدن
ا.ت:به کوری چش بعضیا امسال میخوام سر وقت بیام البته اگ این دوست رو مخت بزاره
هانا:ا.ت خفه شو با ته درست حرف بزن(اروم)
ا.ت:باش تو ام با این عشقت ایششش
کوک:اع سلام بر عشق زیبای منننننننننن
ا.ت:واییی کوک چقد بگم بم نگو عشقم
کوک:ا.ت دوست دارم میفهمی اصلا هرجور بخوام صدا میکنم
ا.ت:درک 😕
جیمین:لونا به نظرت کوک به ا.ت میرسه
لونا:نمی..
یونگی:نوچ
جیمین:تو از کجا میدونی
یونگی:نمیدونم مطمئنم حالام سرت تو کار خودت باشه جیمین خان
جیمین:باش چرا عصبی میشی 😑
لونا:ولش بیا بریم داداشی
جیمین:بریم
بچه ها به نظرتون چه اتفاقی میوفته هوم؟
راستی لونا و جیمین خواهر برادر واقعی نیستن ناتنی هستن لوناهم عین سگ روکوک کراشه
Part:2
ویو ا.ت فردا صبح:
ساعت شیش بود از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی طبق معمول بعد از کارای لازم اومدم بیرون لباس فرممو پوشیدم یکم به خودم رسیدم و رفتم پایین صبحونه خوردم از مامان خدافظی کردم و با تاکسی رفتم سمت خونه جنگلی
ویو هانا:
بعد از اینکه از خونه ا.ت اینا اومدم بیرون رفتم خونه خودمون به مامان و بابا سلام کردم رفتم بالا خوابیدم صب ساعت شیش بیدارشدم حاضر شدم و رفتم خونه جنگلی
ویو ا.ت:
رفتم دیدم هانا نیومده نشستم تا بیاد وقتی اومد کلی با هم از این مدت حرف زدیم ساعت ۷ بود راه افتادیم سمت مدرسه
ا.ت:سلاممممممممم
ته:به به ا.ت خانوم چه عجب زود اومدن
ا.ت:به کوری چش بعضیا امسال میخوام سر وقت بیام البته اگ این دوست رو مخت بزاره
هانا:ا.ت خفه شو با ته درست حرف بزن(اروم)
ا.ت:باش تو ام با این عشقت ایششش
کوک:اع سلام بر عشق زیبای منننننننننن
ا.ت:واییی کوک چقد بگم بم نگو عشقم
کوک:ا.ت دوست دارم میفهمی اصلا هرجور بخوام صدا میکنم
ا.ت:درک 😕
جیمین:لونا به نظرت کوک به ا.ت میرسه
لونا:نمی..
یونگی:نوچ
جیمین:تو از کجا میدونی
یونگی:نمیدونم مطمئنم حالام سرت تو کار خودت باشه جیمین خان
جیمین:باش چرا عصبی میشی 😑
لونا:ولش بیا بریم داداشی
جیمین:بریم
بچه ها به نظرتون چه اتفاقی میوفته هوم؟
راستی لونا و جیمین خواهر برادر واقعی نیستن ناتنی هستن لوناهم عین سگ روکوک کراشه
۵۱۰
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.