نمی دانم اُمید را چه تعبیر میکنی. برای یک شمعدانی خسته، ج
نمیدانم اُمید را چه تعبیر میکنی. برای یک شمعدانی خسته، جوانهای تازه، برای گندمزارهای بیرمق، هجوم باران، برای ماهی ساحلدیده، آغوش آبی دریا، برای من اما، وقتی نگاهم میکنی، هزار هزار شکوفهی اُمید میشکفد. جهان من، از خندههای تو پُرامید است …
۵۵۵
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.