به راه عمر صد ها غصه دیدمسفرها کردمحکایت ها شنیدمنف
به راه عمر صد ها غصه دیدم..سفرها کردم..حکایت ها شنیدم..نفهمیدم چه شد..تا اینکه روزی سر کوی رفیقبازی رسیدم..به هرباغی رسیدم ازسرشوق..زهر شاخه یه گل چیدم..غلامم،چاکرم،لوطی بفرما..همینها شدهمه عشقو امیدم..بدون هیچ یاحرف وسوالی..پیاله هرکه داد سر کشیدم..ولی افسوس باهرکه رفاقت کردم خیری ندیدم چشام بارون بود وقلبم شکسته ازاین دنیاواهلش سیرگشته..!
- ۱.۳k
- ۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط