نقاشی هایم

نقاشی هایم…

همیشه در نقاشی هایم یک چشم بود و یک ابرو که هیچگاه جفت نشد….

وصورتی که نیمی از آن را موهایی بلند پوشانده بود…

ولبخندی کج و بی روح…با نگاهی پراز تردید…

نمیدانم…شاید همیشه این من بودم در نقش های من!!…

شاید…این منه تنهای خویش بودم

که بازبان بی زبانی تنهایی پنهان شده در لابلای موهای ژولیده

خویش را بر دل کاغذی سفید به نمایش میگذاشتم….

چقدر تلخ است آدم به تنهایی خود اعتراف کند…
دیدگاه ها (۱)

ای آنکه دوست دارمت اما ندارمتبر سینه می فشارمت اما ندارمتای ...

دلم تنگ است …دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است،سکوت از کوچه لبریز...

بعـضـــیـــا هیچوقتــــ گرسنهـــ نمیموننــ√چونــ همیشهــــ ح...

شکسپیر میگفت: من همیشه خوشحالم.میدانید چرا؟برای اینکه از هیچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط