داستانک⚡️
#داستانک⚡️
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد. ابلیس گفت:" آیا میتوانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟"
فرعون گفت: "نه."
ابلیس به لطایفالحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشهای مروارید تبدیل کرد.
فرعون تعجب کرد و گفت:" احسنت! عجب استاد ماهری هستی."
ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت:" مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی میکنی."👀
╔═🌸🌿.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲@kerman_kosar
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد. ابلیس گفت:" آیا میتوانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟"
فرعون گفت: "نه."
ابلیس به لطایفالحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشهای مروارید تبدیل کرد.
فرعون تعجب کرد و گفت:" احسنت! عجب استاد ماهری هستی."
ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت:" مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی میکنی."👀
╔═🌸🌿.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲@kerman_kosar
۲.۴k
۱۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.