با غم تنهایی ام دیگر مدارا کرده ام

با غم تنهایی ام دیگر مدارا کرده ام
با خودم یک خلوت جانانه برپاکرده ام

آخرش یک شب گلوی بغض را خواهم گرفت
من که هر شب گریه هایم را تماشا کرده ام

گفته بودم بی تو میمیرم خدایی راست بود
چند وقتی هست هی امروز و فردا کرده ام

شعر بی چشمان تو در ذهن من خشکیده است
این غزل را توی شالیزار پیدا کرده ام

من حواسم نیست از روزی که رفتی چند بار
چند بار این درد سرکش را مداوا کرده ام

ادعای بی خیالی پیش این عاشق نکن
من خودم یک عمر از این ادعاها کرده ام

قول دادم این اواخر پاک باشم از دروغ
"دوستت دارم " ولی هر بار حاشا کرده ام
دیدگاه ها (۴)

بغضم به فریادم برس آرام ویران میشوم ...در این سرای بی کسی هر...

خراش ریز تہ ریشت رابا هیچ نوازشیتعویض نمی ڪنم…تو از آڹ منی…و...

00❣00ساعت صفر عاشقی تنت را کوک کن ساعت بامداد تیک تاک میخواه...

وقت آن است که از وصف جمالت بنویسم از سر زلف تو؛ از حلقه ی شا...

"صحنهٔ ناگهانی"هوای صخره ناگهان سنگین شد... گویی اکسیژن داشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط